هیچچیز در این جهان یا جهان دیگر بدتر از درد جسمانی نبود. در زندگی آخرت، چون او چیزی جز روح نخواهد بود، نه جسمی خواهد داشت که کتک بخورد، نه پوستی خواهد داشت که کنده شود، نه خونی خواهد داشت که جاری شود، نه چشمی خواهد داشت که از حدقه درآورند، نه ناخنی خواهد داشت که بکشند، نه ریهای خواهد داشت که پر از آب شود، نه بطنی که از کار بیفتد، پس عذاب الهی همیشه ملایمتر از کیفر آدمیزادی خواهد بود.
نازنین بنایی
اما زمین اقیانوسی متلاطم و نامطمئن بود و او تا سالها احساس دریازدگی خواهد کرد.
نازنین بنایی
خدا، مثل تمام چیزهای خوب و مهربان، در لندن زندگی میکرد.
نازنین بنایی
«بیماری مورد علاقهتون چیست؟»
«کلامیدیا»
نازنین بنایی
تو از آنِ منی. میشناسمت. ما روحهایمان را بهدور بدبختیهای یکدیگر میپیچیم. این همان چیزی است که از ما یک خانواده میسازد.
نازنین بنایی
فهمید که عشق میتواند دریافتکنندهٔ خود را تا حد چیزی ضروری تنزل دهد، چیزی به اهمیت غذا یا سرپناه، چیزی که نه فقط آرزویش را دارند بلکه به آن نیاز دارند.
نازنین بنایی
اگر جهان مصمم است او را غرق کند، او هم از شنا کردن دست میکشد.
نازنین بنایی
«اینجا خونهٔ منه.» صدای دختر سکوتشان را شکست و کلمات همچون طنینی در راهرویی خالی به گوش او رسید.
گفت: «اینجوری بهش فکر نکن.»
«چه جوری؟»
«اینجوری که فکر کنی هنوز مال توست.»
نازنین بنایی
«من همیشه فکر میکردم که دیدگاه مارکس دربارهٔ مذهب تنها حرف درستش بود.
ایمان میشه چوب زیربغل.»
احمد گفت، «اگه پات بره روی مین، چوب زیر بغل میشه پا.»
نازنین بنایی
زندگی: منظومهای از پدیدههای حیاتی -سامانهٔ بدن، تحریکپذیری، حرکت، رشد، تولید مثل، سازگاری.
نازنین بنایی