بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عسل و حنظل | طاقچه
کتاب عسل و حنظل اثر طاهر بن جلون

بریده‌هایی از کتاب عسل و حنظل

نویسنده:طاهر بن جلون
انتشارات:نشر برج
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۵ رأی
۳٫۴
(۱۵)
پیام روشن بود؛ فساد جزئی از آداب و رسوم ما بود.
Aynazab
کار کشوری که بیشتر از مدرسه و بیمارستان مسجد می‌سازه، تمومه. چیز درستی ازش درنمی‌آد. می‌شه توی خونه نماز خوند. حتی می‌شه تو ذهن با خدا مناجات کرد. به مسجد نیازی نیست. مادرم بیمار بود و ده سال آخر عمرش نشسته نماز می‌خوند. خیلی مقید و معتقد بود. نماز و دعاشو تو سکوت می‌خوند و مزاحم کسی نمی‌شد. امروزه، کسایی که اعتقادی دارن، می‌خوان همه رو باخبر کنن. چه اشتباهی! چه تکبّری!
rain_88
بچه‌هایمان مالِ ما نیستند. این حقیقت آزارم داد. فکر می‌کردم کاملاً طبیعی است که از من و مادرشان مراقبت کنند. اشتباه می‌کردم. بعد یاد گرفتم که بپذیرم آن‌ها هم زندگی و مشکلات خودشان را دارند و ما باری بر دوششان شده‌ایم.
monir
انسان نیک است و بسیار بد به خواب رفته است...
monir
سعی می‌کنم نمیرم. از خودم می‌پرسم به چه دلیلی مقاومت می‌کنم. دل‌خوشی‌هایم بسیار نادرند. خاطراتم خسته‌اند و زور می‌زنم تا دیگر آن‌ها را فرانخوانم و به آن‌ها پناه نبرم. یاد گرفته‌ام از آن‌ها حذر کنم.
monir
یک روز مردی را دیدم _بی‌تردید روستایی بود_ که زنی را می‌زد. زنش بود یا دخترش. زن خیلی جوان بود و مرد خیلی از او مسن‌تر. بدجوری کتکش می‌زد و فحشش می‌داد، به او می‌گفت فاحشه، دختر بدکاره، دختر شیطان. مردم می‌ایستادند و سعی نمی‌کردند پادرمیانی کنند. داد کشیدم. کسی به فریاد من توجهی نکرد. آخرکار، زن دستی را که او را زده بود گرفت و بوسید. باید از او عذر می‌خواست.
Ghazal Hashemi
شعر رازِ من است. کسی از چیزهایی که می‌نویسم خبر ندارد. خجالتی‌ام. با کسی از این شورواشتیاق حرفی نمی‌زنم. همه‌چیز در دفترم ثبت است. می‌ترسم روزی مادرم این دفتر را پیدا کند و آن را بخواند. چیزی از آن نمی‌فهمد. منطقی است، تخیل ندارد، به آزادی بچه‌هایش احترام نمی‌گذارد. فکر می‌کند مال اوییم و حق دارد هر کاری که می‌خواهد با ما بکند
Ghazal Hashemi
سوزاندنِ تن بهترین راه است برای اجتناب از اینکه سال‌ها بعد از خاک‌سپاری، بیل‌مکانیکی تو را از زمین بیرون بکشد. باید جداً به این مسئله فکر کرد. مسلمانان حتی وقتی بمیرند، اختیار خودشان را ندارند. جامعه درمورد زندگی و مرگشان تصمیم می‌گیرد. راهی برای فرار نیست.
وحید
وقتی برگشتیم، رفتم سراغ قرآنم. به فرانسه ترجمه شده بود و دنبال آیاتی گشتم که از خنزیر حرف زده‌اند. خیلی عجیب است؛ در عربستان، آنجا که اسلام ظهور کرده است، خوک پیدا نمی‌شده است. پس ممنوعیت خوردن گوشت خوک از کجا آمده است؟ فکر کنم از یهودی‌ها. ظاهراً یهودی‌ها خوردن گوشت خوک را ممنوع کرده بودند، چون این حیوان مزاجی دارد بسیار شبیه انسان و خوردن گوشت آن مثل آدم‌خواری بوده است.
وحید
دختری که به او تجاوز شده باشد محکوم است به نابودی. همه‌چیز در جامعه او را پس می‌زند و در چاهِ شرم اسیرش می‌کند. سکوت و تحمل. کسی خبر ندارد. وحشتناک‌ترین و خشن‌ترین رازی است که باید زندگی را با آن سر کرد. حس می‌کنم ظرفی پر از کثافت و تعفنم. خودم نیز چیزی فاسد شده‌ام. حتی فاحشه‌ای نیستم، زیرا فاحشه تنش را برای گذرانِ زندگی می‌فروشد، اما من، تن و روحم را گرفتند و دیگر نمی‌خواهم زندگی کنم. چیزی برای فروش ندارم، بی‌چیزِ بی‌چیزم.
وحید

حجم

۲۲۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۲۴,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد