بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مسافر آینه | طاقچه
کتاب مسافر آینه اثر نزار قبانی

بریده‌هایی از کتاب مسافر آینه

نویسنده:نزار قبانی
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۱۲ رأی
۲٫۸
(۱۲)
تو را سپاس ای بانویی که، ‪آموختی مرا ‪جنونِ عشق ‪جنونِ سفر ‪تو را سپاس ‪بنامِ تمامِ درویشان وُ فقیران ‪چراکه، ‪از گندمزارانِ سینه‌های تو ‪نان می‌خورند نیمی از مردمان!
samangheidi
تو میکدۀ منی ‫چو ستم روا دارد روزگار بر من/ ‫به جام‌هایت بیابم آسایش و رهایی را...
samangheidi
‫و هرگز نبوده زنی بر زمین مگر تو؟ ‫دوستت دارم ‫دوستت دارم حتّی به‌گاه حبیب بودن دگری ‫و نوشیدنِ شرابت ‫حتّی به گاهِ معاشرت با زنِ دگری ‫حتّی به‌گاه بند آمدنِ زبانم ‫باز نام تو را می‌برم ‫حتّی اگر نامش برم؛ ‫و در میانۀ غذا، می‌سنجم ‫خطوط دستانش را با خط‌های دستانت
samangheidi
بانو! ‪آغاز می‌گردد تاریخِ رودِ فرات ‪با چشم‌های تو ‪و می‌آغازد نیز اندوهِ زیبای من ‪آن اندوه که سخن می‌گوید به هفت زبان وُ ‪شروع می‌شود عشقِ سترگ من ‪آن عشق که، ‪بالا می‌رود از دیواره‌های سینه‌های تو، ‪چو پیچکی... ‪و آغاز می‌گردد روزگاری از «شعر» ‪که شبیه نیایش می‌شود شعر در آن ‪و از آن نخلستان‌هایی می‌رویند وُ ‪ می‌جوشند از آن فوّارهایی ‪و از تو می‌تراود شراب وُ ‪می‌روُید: گندم وُ پنبه وُ انبه... ‪و تجلّی می‌کند از نافت ‪معجزه‌ها!
samangheidi
نگارم چو خندد؛ ‫سرشار می‌کندش از سروشِ شیرین وُ زنانگی... ‫سرانگشتانِ خنده‌هایت/ ‫فرو می‌خلند در من وُ شرحه‌شرحه می‌کُنندم ‫آی نازنین زرّین دهان، ‫ببار بر شب نغمه‌های خویش...
samangheidi
آوار ‪ می‌شوم ‪ بر ماسۀ سینه‌ات ‪-خسته- ‪بسان کودکی که نخسبیده؛ ‪از زادروزش...
samangheidi
اگر می‌دانستند مشتریان قهوه‌خانه‌ها ‫دستانت هر روز مسافر قهوه‌خانه‌اند ‫فنجان قهوۀ خویش ترک می‌گفتند وُ ‫ می‌نوشیدند دستان تو را.
samangheidi
چرا عشق در جهان نمی‌گردد ‫از آنِ تمامی مردمان ‫از آنِ تمامی مردمان ‫مثالِ پرتو سپیده؟
samangheidi

حجم

۱۳۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۱۳۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد