-گاهی ابله درست میگوید
-اما فقط گاهی
هنرمند هنردوست
اندک زمانی بود
که آمدی
وَ من
زِ خود به دَر شدم
وَ تو
بَرجایِ مَن ماندی
آنک دَر من بهار شدی
همه جای رُستَندی
پیچیدی
بُوی شُدیی
مَشامِ جان آکندی
هنرمند هنردوست
آنطرف تر خدا بود
آنطرف تر خنیاگری میخواند
آنطرف تر مهتاب با آفتاب
هم تراز
*
اینطرف تر
اما
هذیانِ فلسفیِ ایمان یا تقوا
باری، اینطرف تر کویر
پوشیده تر گویا.
آری.
هنرمند هنردوست
من آنِ توام؟
تو برای منی؟
یا تو منم؟
هنرمند هنردوست
من آنِ توام، صدای تو ام، نابِ توام
وَ هوای توام، در هوای توام
هنرمند هنردوست
یک حبه درد
یک سبد هم شوکران
آورده بود
یک بغل زندگانی نیز هم
زندگانی که نَه
روزمرگی آورده بود
هنرمند هنردوست
اینجام
تزکیه نفس بودَندی
باشد که رستگار شُدمی
هنرمند هنردوست
آنطرف تر خدا بود
آنطرف تر خنیاگری میخواند
آنطرف تر مهتاب با آفتاب
هم تراز
*
اینطرف تر
اما
هذیانِ فلسفیِ ایمان یا تقوا
باری، اینطرف تر کویر
پوشیده تر گویا.
آری.
kamrang
ای داد،
گاهی
تارِ گیسویی بَر بسترم آید پدید
همین یک
مُشتی خاطره آرَد پَریش
هنرمند هنردوست
دست به دست میکند مَرا
زندگی بینِ بود وُ نبود
دختر دریا