بریدههایی از کتاب وقتی خورشید خوابید
۳٫۹
(۱۴)
دوشیدن، دوشیدن. همهش دنبال دوشیدن دنیا هستید. مدرنیته یعنی دوشیدن. دوشیدن زمین که بیشتر محصول بده. دوشیدن نفت زمین. دوشیدن مغز آدمها.
سیّد جواد
مگه چه عیبی داره همهٔ بچهها مثل ننهباباهاشون زندگی کنن؟ ها؟ مگه این زندگی هزاران سال جواب نداده؟ مدرنیته چه دردی از بشریت دوا میکنه؟ شما میخواید یه کاری کنید که برای اولین بار هیچ پسری حرف باباش رو نفهمه.
سیّد جواد
درِ دروازه رو میشه بست، در دهن این مردم رو نمیشه.
سیّد جواد
خیلی گریه کرد. گفت میخواد خودش رو بکشه. گفتم این خود خود بیغیرتیه. چرا عاشق بمیره و معشوق رو تنها بذاره؟ بعدش معشوق قسمت یکی دیگه میشه!
Morteza
- جناب اونها فکر میکردن کاری به کار حیوونها ندارن و حیوونها هم کاری به کار اونها ندارن. ولی این هم بگم به شما که مردم ده ما گناه نمیکردن. به جای اینکه از خرس و گراز و قحطی و دشمن بترسن، از گناه و لقمهٔ حروم میترسیدن. شما ببین، اینکه عجیبتره. مردم الان از فقر و نداری میترسن، ولی از لقمهٔ حروم نمیترسن!
Tamim Nazari
شما نمیتونید متوجه بشید بعد از اینکه جون اون بچه نجات پیدا کرد، من چه حالی داشتم. باورم نمیشد با چنین سرعتی عکسالعمل درست رو نشون دادهام. اما از اون عجیبتر یک جنبهٔ دیگهٔ قضیه بود. سخته که بخوام منظورم رو بگم. انگار یه جنبهٔ زیباییشناختی هم داشت.
- از چی حرف میزنید؟
- نمیدونم چطور بگم. یک جنبهٔ هنری انگار داشت یا شاید معنوی. ببینید. نفس کشیدن یه بچه از طریق خودکار، خودکار یه معلم که راه تنفس یه بچه رو باز میکنه... حتی هنوز هم که بهش فکر میکنم مو به تنم سیخ میشه.
Tamim Nazari
- کجاش زیبا بود؟ یه جنازه که روی آب مونده قشنگه؟
- خیلی زیباست. خیلی. غیرقابل وصفه. شکست خوردن زمان از مکان. شکست خوردن تمدن از روستا. شکست خوردن حرص و طمع از جریان عادی زندگی. غیرقابل توصیفه. دوست داشتم ساعتها بشینم و به اون دمجنبونک که روی کمر هما نشسته بود نگاه کنم. بدن هما با حرکت نرم و آهستهٔ آب تکون میخورد. یه انسان مدرن، چکیدهٔ این تمدن کثیف، نمیتونست از پس حرکات نرم آب بربیاد. برای اولین بار تسلیم حرکت آرام و نامحسوس زندگی شده بود. نمیتونست با طبیعت مخالفت کنه. حتی نمیتونست اون دمجنبونک رو از خودش دور کنه. این زیبا نیست؟ چرا نباید محو تماشای این صحنه میشدم؟ میتونستم ساعتها بشینم و نگاه کنم بدون اینکه متوجه گذشت زمان بشم.
Tamim Nazari
چرا عاشق بمیره و معشوق رو تنها بذاره؟ بعدش معشوق قسمت یکی دیگه میشه!
Tamim Nazari
- دوشیدن، دوشیدن. همهش دنبال دوشیدن دنیا هستید. مدرنیته یعنی دوشیدن. دوشیدن زمین که بیشتر محصول بده. دوشیدن نفت زمین. دوشیدن مغز آدمها. همهٔ مغزها رو میخواید مجبور کنید تا معادلات چندمجهولی ریاضی حل کنن. اون ابلیس، خان، اون مکینهٔ شیطانی رو سوار کرده که آب رو از زیر زمین بکشه بیرون و محصول رو بیشتر کنه. آب رو داره به قیمت پول خون باباش به مردم میفروشه. چرا میخواید عالم و آدم رو بدوشید؟ برای اینکه آدم خودش بیاد توی صف دوشیده شدن وایسه
Tamim Nazari
به میخ دیوار نگاه کرد و گفت: «پس فلک کجاست؟» گفتم: «من شکستمش انداختمش دور.» اخمش رفت تو هم. چشمش افتاد به نقشه، گفت: «این چیه خانوم معلم؟» گفتم: «نقشهٔ ایرانه.» گفت: «خودم میدونم، میگم چرا اینجاست؟» گفتم: «چون دارم خودم میکِشمش.» گفت: «خودم میدونم. میگم چرا رنگ به رخ نداره.» و خندید. بقیه هم باهاش خندیدن. گفتم: «تا امثال تو پخش باشن توی این مملکت، این نقشه رنگ به رخش نیست.»
Tamim Nazari
حجم
۱۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۱۹۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان