-=«منو تو جفتمون خوب میدونیم که دلیلی واسه دست و پا زدن ندارم.»
خورشیدِ تاریک"
-«نه. نمیفهمم. دوست داشتن یه زنو نمیفهمم.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
دستانش را گره کرده روی میز گذاشت.
خورشیدِ تاریک"
آدم به خاطر کسی که دوستش داره میتونه خیلی از رفتارهای آزاردهنده رو ترک کنه
°-°ħãňīÿĕ°-°
حس میکرد دیگر نخواهد توانست بخندد.
خورشیدِ تاریک"
-=«بیمعرفت دلت واسه من تنگ نشد؟؟»
zahra:)
-=«تا کی میخوای ادای بی رحمارو درآری؟»
-=«تو تا کی میخوای خودتو گول بزنی که من اینی که میبینی نیستم؟»
کتاب باز
-=«همیشه همه جا بالاخره یه سری آدم هم هستن که مورد اعتماد نباشن. احتیاط همیشه شرط عقله.»
°-°ħãňīÿĕ°-°
و لبخند برلبانش نقش بست
خورشیدِ تاریک"
با لبخند به او سلام داد.
یاسمن