بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیروی حال | صفحه ۱۴ | طاقچه
کتاب نیروی حال اثر اکهارت  تله

بریده‌هایی از کتاب نیروی حال

۳٫۵
(۶۸)
سکوت شب، خطوط نامشخص لوازم منزل در اتاق تاریک، آوای دوردست قطاری در حال گذر، همه بیگانه، خصمانه و کاملاً بی‌معنا می‌نمود، تا اندازه‌ای که نفرت عمیقی را نسبت به جهان در من برمی‌انگیخت و با این وجود، نفرت‌انگیزترین چیز، زندگی خودم بود. فایدهٔ ادامهٔ زندگی با این بارِ بدبختی چه بود؟ چرا باید به این تلاش بی‌وقفه ادامه می‌دادم؟ می‌توانستم میل عمیق به نابودی و وجود نداشتن را که اکنون نیرومندتر از میل غریزی به ادامهٔ زندگی بود، احساس کنم. «دیگر نمی‌توانم با خودم زندگی کنم!» این فکری بود که پیوسته در ذهنم تکرار می‌شد. سپس ناگهان به غیرعادی بودن این فکر آگاه شدم. «من یکی هستم یا دو تا؟» اگر نمی‌توانم با خودم زندگی کنم، پس ما باید دو تا باشیم. «من» و «خودی» که «من» نمی‌توانست با او زندگی کند. فکر کردم: «شاید تنها یکی از این دو واقعی‌ست.»
atefeh
فهمیدم که فشار شدید رنجی که آن شب کشیده بودم می‌بایست آگاهی مرا به عقب‌نشینی از یکی دانستن خویش با خودِ غم‌زده و عمیقاً ترسیده‌ای که نهایتاً پندار ذهن است، مجبور کرده باشد
کاربر ۲۴۱۱۲۰۸

حجم

۲۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

حجم

۲۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۶۲ صفحه

قیمت:
۵۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۳
۱۴
صفحه بعد