کسانی که احساس تنهایی میکنند بیشتر خودشان دلشان میخواهد که تنها باشند چون حاضر نیستند هزینههای روحی و روانی آمیختن با بقیه آدمها را بپردازند. آنها نوعی حساسیت به افراد دیگر دارند و بیش از اندازه از دیگران متأثر میشوند.
Anonymous
درد وقتی شدید میشود جهان و زبان ما را ویران میکند. درد کلام را خرد میکند و آدم حتی از گفتن آن هم عاجز میشود.
Colorful Dark ( starr )
یک دوگانگی یا تضاد در وجود ما هست که ما را، هم بهسوی دیگران میکشاند، چون نیازمندشان هستیم و هم ما را پس میراند چون نیازمند حفظ فاصله از دیگران هستیم و میخواهیم به حال خودمان باشیم.
Colorful Dark ( starr )
ما همه به تجربه دریافتهایم که وقتی عاشق میشویم یا وقتی عشق میمیرد چگونه همهچیز در جهان جلوهای دیگر در چشمِ ما پیدا میکند.
𝑅𝒶𝒽𝒶🕊
تنهایی، چه از نظر منطقی چه از نظر تجربی، ربطی به تنها بودن ندارد. آنچه درباره تنهایی مهم است شمار افرادی نیست که دوروبر آدم هستند، بلکه احساسی است که فرد از رابطهاش با دیگران دارد.
مهدی
تنهایی ما را به نحوی معنادار و اثربخش از دیگران جدا نگه میدارد، اما درست بههمینترتیب ما را از خودمان هم جدا میاندازد، از آن جنبههایی از وجود خودمان که فقط در ارتباط و پیوند با دیگران است که هستی مییابد و رشد میکند. استندال مینویسد: «در خلوت و انزوا به هر چیزی میتوان دست یافت غیر از شخصیت».
hadi_mn97
در خلوت و انزوا نمیشود «انسان» شد.
پروا
تنهایی، حالی است که در آن «کمتر از همیشه تنها هستیم
me
ما در خلوتِ خودمان نگاهِ «متفاوتی» به هستی و زندگی پیدا میکنیم، اما نه لزومآ نگاهی حقیقیتر.
Ahmad
درواقع خلوت و انزوا بدون کتاب تبعید است، زندان است، و شکنجه.
niloufar.dh