نظرات کاربران درباره کتاب زمین بر پشت لاک‌پشت‌ ها

ایزا هلمز، ۱۶ ساله، اهل آمریکا بیماری: او سی دی (اختلال وسواسی مزمن) شغل پدر: بهشتی شغل مادر: معلم ترس شدید: بیماری سی اف( بیماری نادر ریوی ) عادت : فشار دادن انگشت وسط با ناخن انگشت شست تا وقتی که پوست پاره شود و خون بیاید. سپس چسب زخم زدن روی زخم دلیل: باور به اینکه خواب نمی بیند اتفاقی که موجب تغییری در زندگی او می شود: تخلف و فرار پدر بسیار ثروتمند دوست دوران کودکی نتیجه: دیدار دوباره ایزا با دوستش. و اتفاقاتی که در ادامه می افتد... نویسنده خیلی خوب تونسته وضعیت یه فرد مبتلا به او سی دی رو نشون بده. کشش داستانم خوب بود. توصیف های اضافه نداشت. فقط یکم در بعضی مواقع چندش آور میشد افکار ایزا. در کل: بخونید حالشو ببرید8)

ایزا هلمز دختریه که به شدت تو سلول افکار خودش زندانی شده و به هیچ عنوان نمیتونه از شر افکار مزاحمش خلاص بشه. در کنار داستان شخصیت اصلی کم و بیش با زندگی افراد دیگه ای در داستان آشنا میشیم که دیزی و دیویس از جمله ی اون ها هستن. در کل به نظرم داستان خلاقانه و جالبی بود. همه ی ما کم و بیش با افکار مزاحم درگیری داریم ولی مهم اینه که چطور بتونیم از شرشون خلاص بشیم به نظر من این یکی نقاط ضعف کتاب بود که هجوم افکار مزاحم رو نشون داد اما برای مقابله باهاش هیچ راهی نشون نداد. موقع خوندن احساس استرس داشتم.یعنی نویسنده به خوبی احساس اضطراب شخصیت اول داستان رو به خواننده منتقل میکرد. اون بحثای مربوط به باکتریا رو خیلی دوست داشتم چون درسامون در مورد میکروب و انگل و ..است😆😆 و در آخر داستان با پایانی مسالمت آمیز به پایان! رسید. خوشحالم از خوندش تجربه جدیدی بود.

من خیلی دوست داشتم

داستانش قشنگ بود خیلی ساده ودر عین حال راحت مفهوم‌رو میرسوند

یک داستان معمولی با یک راوی به شدت جذاب (از نظر شخصیت‌پردازی). راوی داستان، ایزا، از اختلال وسواس فکری یا او سی دی رنج می‌بره و به طور خاص از باکتری‌ها و انگل‌ها هراس داره. ایزا در تمام کتاب اسیر مارپیچ افکاریه که ناگهان شروع می‌شن و کنترل اعمالش رو در دست می‌گیرن. به علاوه ایزا به شدت درگیر تعریف هویتشه و سوالات و عقاید جالبی در مورد "من" خودش داره. در کل کتاب جذابیه و ترجمه هم تقریبا خوبه. پیشنهاد می‌کنم بخونیدش.

ترجمه‌ی خیلی خوبی بود. شخصیت اول داستان اضطراب داره و برای همین بود که خوندن این رمان رو شروع کردم اما مطمئن نیستم خوندنش برای کسان دیگری که درگیر اضطراب هستند مفید باشه. بسیار دقیق و درست احساسات و افکار شخصی که درگیر اضطراب هست رو توصیف می‌کنه‌ و کاملاً با ایزا می‌شه همذات‌پنداری کرد اما پاسخ‌هایی که آخر کتاب می‌ده، چندان قوی نیستند که به آدم مضطربی که داره این‌ها رو می‌خونه قوت بدن برای ادامه‌دادن. نکته‌ی دیگه این‌که پانوشت‌هایی که با شماره‌شون باید منتقل بشن به آخر کتاب و بتونیم توضیحات رو بخونیم، لینک نشده‌ند توی این نسخه. هرچند خیلی کمه تعدادشون.

کتاب روونی هست درباره دنیای نوجوانانه و سرشار از دغدغه‌های ذهنی که البته خیلی قدرت گرفتن و تبدیل به یه وسواس غیرقابل کنترل شدن. افکار ایزا اونقدر وحشی هستن که اعصاب و روان خودشو تعطیل کنن ولی نویسنده تونسته در عین اینکه خوب حال ایزا رو به خواننده منتقل کنه روی اعصاب خواننده‌ش نره. چندتا رابطه اینجا مطرحه. رابطه ایزا و دیزی که در عین اینکه عادی به نظر می‌رسه ولی دچار چالش‌هایی هست که وقتی یکدفعه به زبون میان این سوال مطرح می‌شه که خب پس کجاش دوستی صمیمی هست؟ و از طرف دیگه رابطه ایزا و دیویس هست که با اینکه تازه شکل گرفته و از طرفی هم ایزا اجازه نزدیکی به طور خاص رو نمی‌ده با این حال به نظر می‌رسه دیویس خیلی ملایم و لطیف در اون ارتباط پیش میره. رابطه پیکت با پسراش که در عین اون کم اهمیتی که به فرزنداش داشته باز حقیقتا دوستش دارن هرچند توی داستان نوآ از این بابت آسیب پذیرتره با این حال خود دیویس هم به این اعتراف می‌کنه. با این حال چیزی که در همه‌شون به چشم می‌خوره دوست داشتن همدیگه به شکلی که هستند و با تمام چالش‌ها و دردسراشه. مخصوصا که این عشق داشتن به همدیگه با چاشنی از دست دادن‌ها ملموس‌تر شده. پایان‌بندی کتاب رو هم دوست داشتم. در عین اینکه پایان باز بود ولی از پایانش خوشم اومد دقیقا همون نقل قولی که دیویس توی وبلاگش داشت: «می‌توانم همه چیزهایی را که در مورد زندگی آموخته‌ام را در سه کلمه جمع بندی کنم: ادامه پیدا می‌کند.» رابرت فراست

بعضی فصلهای کتاب ریتمش کند میشد و خواندن رو کسل کننده میکرد و فقط میخواستم که تمومش کنم ولی پایانش غافلگیرم کرد. بیماری ایزا واقعا اعصاب خردکن بود که شاید ذات یک بیمار روانی باشه. نقل قولهای خوبی توی کتاب بود از اونهایی که میشه بعدا نقل قول کرد.

خیلی خوب بود و به دل مینشت. اگر توقع یک رمان آرام با داستان خطی رو دارید کتاب خوبیه

ممنون از طاقچه و تخفیف هاش ..

کتاب خوبیه. از مزیت های این کتاب اینه که نویسنده به نکته هایی اشاره می کنه که برای خواننده سوالات فلسفی زیادی پیش میاره و باعث می شه فکر کنی

وااقعا ممنون من بعد از کتاب:خطای بخت ستارگان ما خیلی دنبال این کتاب بودم! و اینکه نشر ملیکان هست عالی ترشم میکنه:)

این کتاب فوق‌العاده‌ست؛ و من عاشق تک‌تک کلمات این کتابم:)

کتابی که حالت روزمره و سیر خطی داره و انتظار دارید یه جا غافلگیرتون کنه یا یه کم هیجانی شه اما خیلی‌ ملو و معمولی پیش می‌ره 🌱نویسنده بیشتر روی نشون دادن ocd تمرکز کرده و به عنوان کسی که این بیماری رو داره قشنگ متوجه این حالت ها میشدم و این بخش خوب بود ⭐⭐اسپویل : نقطه قوت دیگش این بود که نشون داد وقتی آمادگی لازم واسه رابطه رو نداره بهم زد و با وجود اینکه اون دوتا دیگه همدیگه رو ندیدن به سوگ عمیق ننشست‌ که با منطق دختره همخوانی داشت در کل جز نشون دادن فرد مبتلا به وسواس فکری حرف دیگه ای واسه گفتن نداشت و اگه از کتاب های بدون اوج و پیچیدگی خاص خوشتون میاد بدک نیست

ازون کتابهاییه که باید کنارت مداد باشه مدام نکته برداری کنی!! واقعا پر از جملات و نکته های قشنگ و پرمغزه...

داستان بسیار متفاوتی از جان گرین! بسیار عالی نوشته شده و مثل کتاب های دیگه ش عشق یه طرفه ی یه پسر به دختر نیست!

داستان تا سی صفحه مانده به پایان سیری خطی دارد تا اینکه ناگهان در سی صفحه ی آخر همه چیز نتیجه گیری و خاتمه می ابدو داستان رو دچار سکته میکند . با این حال توصیف روند فکری شخصیت اول داستان بسیار ماهرانه بود .تمامی آن را میشد با کتاب تجربه کرد . تجربه ی عشق به سبکی خاص .کلا داستان خوبی بود .دوستش داشتم و پیشنهادش میکنم. ممنون طاقچه

من نسخه چاپی این کتاب رو از انتشارات اسمانگون و با ترجمه سمیه شکر زاده خوندم. داستان های جان گرین در کل به شدت مخاطب ، مخصوصا مخاطب تینیجر رو جذب میکنه ، جوری که انگار اقای گرین دنیا رو داره از دید نوجوون ها میبینه و دقیقا از دیدگاه اونا داستان رو مینویسه . کتاب زمین بر پشت لاکپشت ها هم ازون داستان هایی هست که در نگاه اول ساده به نظر میاد ، اما متن انقدر روون ، ساده و بی الایش نوشته شده که انگار خودتون در متن داستان هستید و دارید تجربه میکنید .. داستان در مورد دختری به نام آزا هولمز هست که دچار بیماری ocd یا همون وسواسه و دید جالبی به دنیا داره برای من که خودم هم به نوعی از این اختلال رنج میبرم ، بهترین کتابی بود که میتونستم با شخصیتش همزاد پنداری کنم ...

بی نظیر بود احساس همذات پنداری قوی ای از این کتاب به افراد با همین شخصیت دست میده و اجازه میده برای یک بارم شده با ضعف های ناشی از وسواس فکری احساس خوبی پیدا کرد به دلیل درک و تفهیم این شخصیت.

سلام دوستان،قبلا ازاین نویسنده کتاب خطای ستارگان بخت ماروخونده بودم وبعدترغیب شدم این کتاب روهم بخونم،کتاب نسبتاجذابی بود،دراین کتاب بطرزوسواس گونه ای ،وسواس فکری قهرمان داستان روبیان میکنه،واین که چطور این وسواس درتمام زوایای زندگیش تاثیرگذاره! کتاب رو دوست داشتم به یکبارخوندن میارزید.