بریدههایی از کتاب خسی در میقات
۴٫۱
(۱۸)
در خود نگریستم تا سپیده دمید و دیدم که تنها «خسی» است و به «میقات» آمده است و نه «کسی» و به «میعاد» ی و دیدم که «وقت» ابدیت است؛ یعنی اقیانوس زمان و «میقات» در هر لحظهای و هرجا و تنها با خویش. چرا که «میعاد» جای دیدار تست با دیگری؛ اما «میقات» زمان همان دیدار است و تنها با «خویشتن» و دانستم که آن زندیق دیگر میهنهای یا بسطامی چه خوش گفت وقتی به آن زائر خانه خدا در دروازه نیشابور گفت که کیسههای پول را بگذار و بهدور من طواف کن و برگرد و دیدم که سفر وسیله دیگری است برای خود را شناختن.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
به این فکر افتادم که این امن و امان تبلیغاتی عربستان از کجاست؟ و اصلاً آن داستانهای افواهی درست است یا نه؟ حاجی که احتیاجی به دزدی ندارد. مثلاً غنی است و بعد هم به زیارت آمده یا به عبادت؛ ولی اهل محل؟ گدا و فقیر که فراوان است و حمال و حمال و حمال... اما هنوز کسی از دزدی خبر نداده. نظامی نمیبینی؛ اما پاسبان (شرطه) همهجا میگردد. حتی داخل مسجدالنبی و حضورشان درحدودی آزاردهنده.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
عجب ماشینهایی! اتوبوس و باری و کمپرسی و اغلب نقاشیشده و قبلمنقل سفر از در و دیوارشان آویخته. یک کامیون بزرگ بود پر از اعراب بدو. کف کامیون زنها تپیده به هم نشسته و سقفی از چوب درست روی سرشان؛ نشیمن مردها؛ که چمباتمه و تنگ هم و تماشاکنان میگذشتند و به دیوارهای کامیون مشک و خیک و بساط چادر و چوب خیمه آویخته. جالبترین نوع کامیونی که در این سفر میشود دید.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بزرگترین غبن این سالهای بینمازی ازدستدادن صبحها بوده؛ با بویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که برمیخیزی، انگار پیش از خلقت برخاستهای و هرروز شاهد مجدد این تحول روزانهبودن، از تاریکی به روشنایی. از خواب به بیداری و از سکون به حرکت و امروز صبح چنان حالی داشتم که به همه سلام میکردم و هیچ احساسی از ریا برای نماز؛ یا ادا در وضوگرفتن. دیروز و پریروز هنوز باورم نمیشد که این منم و دارم عین دیگران یک ادب دینی را بهجا میآورم.
pegah
از هشت صبح تا یازده خوابیدم. بهجبران کمخوابی این دوسهروز و شب، حالی بودم که نمیشنیدم طرف چه میگوید. تمرکز سامعه لنگ مانده بود و روز پیش از آن، تمرکز حافظه؛ یعنی لغت گیرم نمیآمد.
pegah
میدیدم که این «من» به همان اندازه که در اجتماع خود را «فدا میکند» در انفراد «فدا میشود».
sajjadquote
از من پرسید چه مذهبی داری؟ گفتم دلم میخواست مذهب مسلمانان صدر اسلام را داشته باشم.
sajjadquote
چارهای نیست جز بینالمللیکردن این «مشاهد». مکه و مدینه و عرفات و منی و اداره آنها را دراختیار هیأت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمانگذاشتن و از اختیار عرب سعودی درآوردن و از محل درآمد حج، مخارجش را تأمینکردن و بهجای پلیس و شرطه سعودی، راهنما از هر ملتی گذاشتن
سیستماتیک
و از وی میآید، رضیالله عنه کی گفت یکبار به مکه شدم، خانه مفرد دیدم. گفتم حج مقبول نیست. کی من سنگها از این جنس بسیار دیدهام. بار دیگر برفتم. خانه دیدم و خداوند خانه دیدم. گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست. بار سهدیگر برفتم. همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. به سرّم فروخواندند (کی) یا بایزید اگر خود را ندیدیی و همه عالم را بدیدیی مشرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم.
علیبن عثمان هجویری
«کشفالمحجوب»، ص ۱۳۴
mohammad fs
و از وی میآید، رضیالله عنه کی گفت یکبار به مکه شدم، خانه مفرد دیدم. گفتم حج مقبول نیست. کی من سنگها از این جنس بسیار دیدهام. بار دیگر برفتم. خانه دیدم و خداوند خانه دیدم. گفتم کی هنوز حقیقت توحید نیست. بار سهدیگر برفتم. همه خداوند خانه دیدم و خانه نه. به سرّم فروخواندند (کی) یا بایزید اگر خود را ندیدیی و همه عالم را بدیدیی مشرک نبودی و چون همه عالم نبینی و خود را بینی مشرک باشی. آنگاه توبه کردم و از دیدن هستی خود نیز توبه کردم.
علیبن عثمان هجویری
«کشفالمحجوب»، ص ۱۳۴
mohammad fs
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۷۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰۵۰%
تومان