گربههایی که نزدیک است در آتش بسوزند، بالاخره، خودشان را به آب پرتاب میکنند.
کاربر ۵۵۳۱۸۸۴
شکست بزرگ، در هر موردی، فراموشی است، مخصوصآ فراموشی چیزی که آدم را از بین برده و فرصت نداده که بداند آدمیزاد تا چه حد پست است.
کاربر ۵۵۳۱۸۸۴
این آماتورهای باستانی در هنر والای به کار واداشتن جانور دوپا، ناشیهای ناواردی بودند که فقط ادعاشان گوش فلک را کر میکرد. این بدویها بلد نبودند بردهشان را «آقا» صدا بزنند، گاهی هم او را پای صندوق رأی بکشند، براش روزنامه بخرند، یا، در درجه اول راهی میدان جنگ کنند تا آتش شور و حرارتش بخوابد.
f.z
هر سؤالی که درباره تنت پیش خودت مطرح میکنی، به شکافی بدل میشود... شروعی است برای ناآرامی و وسواس...
nastar-esm
ما توی افکار پوچی دست و پا میزدیم، ابتدال ستیزهجویانه و ناعاقلانهای ما را احاطه کرده بود، ما را که موشهایی بودیم دودگرفته در کشتی شعلهوری، و میخواستیم دیوانهوار بیرون برویم. اما نه نقشه مشترکی داشتیم و نه اعتمادی به یکدیگر.
nastar-esm
شاید راست میگفتند. وقتی که آدم در این دنیاست، بهتر از همه این است که از آن بیرون برود، مگر نه؟ حالا میخواهد دیوانه باشد، میخواهد نباشد، وحشتزده باشد، یا نباشد.
nastar-esm
وقتی یک پای ما لب گور است، نباید ناجنسی به خرج بدهیم، ولی در عین حال فراموش هم نباید کرد، باید بیکم و زیاد کردن کلمهای تمام ماجرا را گفت، ماجرای خبیثانهترین چیزی که در آدم جماعت دیدهایم، بعد هم خرت و پرتمان را بگذاریم و برویم توی گودالمان. این کار خودش برای تمام عمر آدم کفاف میدهد.
Shivayi