او مثل شعری از خیام است: یکعمر زمان میبرد تا معنایش را بفهمی و تازه آنوقت است که قلبت به جهان باز میشود و اشک گونههای سردت را گرم میکند
آبی
«حقیقت، در قعر یک چاه است. ته چاه را نگاه میکنید و خورشید یا ماه را میبینید اما خودتان را که بیندازید ته چاه، نه ماه هست و نه خورشید؛ فقط حقیقت هست و بس.»
روز جغد
لئوناردو شاشا (۱۹۸۹-۱۹۲۱)
مرضیه
«آدمهای خوشحال نه سن دارند و نه حافظه، آدمهای خوشحال نیازی به گذشته ندارند.»
rezai milad
حقیقت تلخ است. آدم باید آن را ذرهذره فروبدهد نه یکباره، چون ممکن است منجر به مرگش شود. حقیقت زخمی نمیکند، به قول فرانسویها «la vérité blesse». حقیقت میکشد. مویه آواز ابدی اورفئوس است.
rezai milad
«آدمهای خوشحال نه سن دارند و نه حافظه، آدمهای خوشحال نیازی به گذشته ندارند.»
اختراع صحرا
طاهر جاووت (۱۹۹۳-۱۹۵۴)
مرضیه
آسانسورسواری برایم مثل عبادت است. دکمه را بدون هیچ زحمتی فشار میدهم، بالا میروم، پایین میآیم، حتی ممکن است وقتی آن تو هستم خراب شود. درست مثل زندگی، سرشار از خرابی. یکلحظه بالایی، لحظهٔ بعدی پایین. من بالا بودم... در بهشت... در شیراز، شاد و خوشحال با زن و بچههایم زندگی میکردم و حالا پایینم، در جهنم، در عذاب دلتنگی برای خانه. آسانسور ابزاری است برای عبادت.
rozhan
«حقیقت، در قعر یک چاه است. ته چاه را نگاه میکنید و خورشید یا ماه را میبینید اما خودتان را که بیندازید ته چاه، نه ماه هست و نه خورشید؛ فقط حقیقت هست و بس.»
شهداد
اول نمیفهمیدم چرا اینقدر پیگیر و خوب است، اما عشق همچون خورشید تابان است و نمیشود جلوی پرتوهایش ایستادگی کرد، عشق بهترین دوست جوانهاست. در ایران ضربالمثلی داریم که میگوید جوانی مثل شراب سرمستت میکند.
مرضیه
دستشویی تنها جایی است که در آن آرامش خالص و تنهایی ناب داریم. اتفاقی نیست که بهش میگوییم مستراح؛ محل استراحت. من در این دستشویی کوچک، آرامش پیدا میکنم. لانهام است و این کاسهٔ سفید که رویش مینشینم تا کارم را بکنم، تخت پادشاهیام!
rezai milad