هودهرر: من اصلاً نفهميدم جوانی يعنی چه؟ من يک راست از بچگی به سن کهولت رسيدم
The Stranger
افکار و عقايد را ساخته و پرداخته قبول میکنند و بعد مثل خدا بهش ايمان پيدا میکنند. اما برای ما مردها جور ديگری است. برای ما تير انداختن به يک آدم روی اصول عقايد زياد آسان نيست. چون ما خودمان اينجور عقايد را میسازيم و از دست پخت خودمان خوب سر در میآوريم. ما مردها هيچوقت اطمينان نداريم که حتما حق با ما باشد
رها
همين پسرهای آرام خانوادهها هستند جانم که وحشتناکترين انقلابیها از آب در میآيند!
The Stranger
آدم همانطور که دچار امراض میشود دچار عقايد هم میشود.
rayehe
اولگا: گرسنهای؟
هوگو: دلت میخواهد گرسنه باشم. هان؟
اولگا: برای چه؟
هوگو: چون غذا دادن کار آسانی است. فاصلهی آدم را حفظ میکند. و تازه آدمی که غذا میخورد قيافهی آرام و صلحجو دارد. (پس از لحظهای) متشکرم. نه گرسنهام نه تشنه.
نون صات
من اصلاً نفهميدم جوانی يعنی چه؟ من يک راست از بچگی به سن کهولت رسيدم.
❤ محمد حسین ❤
من به وظايف و مسؤوليتها احترام میگذارم اما به خودم هم احترام میگذارم. و دستورهای احمقانهای را که فقط برای مسخره کردن من داده شده گردن نمیگذارم.
❤ محمد حسین ❤
آدمی که ميل به زندگی ندارد اگر ديگران بتوانند به کار بکشندش ممکن است به دردی بخورد.
❤ محمد حسین ❤
قبل از اين که خوابم ببرد میگفتم: شايد همين امشب حرف مرا میزدهاند. تنها مزيت من نسبت به مردهها اين بود که هنوز میتوانستم فکر کنم که شما در باب من فکر میکنيد.
❤ محمد حسین ❤
خيلی حرف میزنی، هوگو، هميشه خيلی. برای اينکه وجودت را حس کنی احتياج به حرف زدن داری.
melik