بریده‌هایی از کتاب پیش از آنکه قهوه سرد شود (جلد دوم)

هیچ‌وقت نمی‌توانیم بفهمیم در دل دیگران چه می‌گذرد. مردم وقتی غرق در دغدغه‌های خودشان‌اند، بصیرت خود را دربارهٔ احساسات انسان‌های بسیار مهم زندگی‌شان از دست می‌دهند.

ازدواج‌کردن یا نکردن کسی معیاری برای خوشحالی یا ناراحتی او نیست

من تاحالا جوری زندگی کرده‌م که از ترس ازدست‌دادن خوشبختی خودم، نتونستم حقیقت رو بگم.

باشه. زندگی می‌کنم... هرچه بادا باد... به‌خاطر مادرم زندگی می‌کنم که تا آخرین لحظه، از آرزوی خوشبختی من دست برنداشت...

هیچ‌وقت نمی‌توانیم بفهمیم در دل دیگران چه می‌گذرد. مردم وقتی غرق در دغدغه‌های خودشان‌اند، بصیرت خود را دربارهٔ احساسات انسان‌های بسیار مهم زندگی‌شان از دست می‌دهند.

پدر و مادرها نمی‌توانند جلوی بیمارشدن یا آسیب‌دیدن یا تصادف‌کردن فرزندانشان را بگیرند

مادامی که در گذشته حضور داری، هیچ کاری به‌منظور تغییر زمان حال نمی‌توانی انجام دهی. برای بیشترِ متقاضیانِ سفر به گذشته، شنیدن این قانون یک ناامیدی تمام‌عیار است و معمولاً آن‌ها با شنیدنش، کافه را با سرافکندگی ترک می‌کنند. زیرا بیشترِ مشتریانی که می‌خواهند به گذشته سفر کنند، در پی اصلاح اعمال گذشتهٔ خود هستند.

دنیا تغییر نکرده. اما من، چرا.

رمان‌نویس روسی، فِئودور داستایِفسکی جایی نوشت: «سخت‌ترین چیز در زندگی، زیستن بدون دروغ است!» مردم به‌دلایل متفاوت دروغ می‌گویند. بعضی از آن‌ها برای آنکه خود را درخور توجه یا دوست‌داشتنی جلوه دهند، دروغ می‌گویند و برخی دیگر برای فریب دیگران این کار را می‌کنند. دروغ می‌تواند باعث آزردگی شود. اما در عین حال، باعث جَستن از خطر نیز می‌شود. دروغ‌گویی، صرف‌نظر از دلایل آن، اغلب اوقات منجر به پشیمانی می‌شود.

مهم نیست چقدر سخت تلاش کنی. نمی‌تونی هیچ کاری در گذشته انجام بدی که زمان حال رو تغییر بدی.