بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برف های کلیمانجارو | طاقچه
کتاب برف های کلیمانجارو اثر ارنست همینگوی

بریده‌هایی از کتاب برف های کلیمانجارو

۲٫۶
(۱۲)
استعدادش را خودش با استفاده نکردن از آن نابود کرده است، با خیانت به خودش و باورهایش، با زیاده‌روی در می‌گساری و کند کردن تیزی ادراکش، با تنبلی، با ول گشتن، با بزرگ‌نمایی، با غرور و تعصب و با کلاه‌برداری.
🍁🍂دخـــــــــترپایـــــــیز🍁🍂 mm
صاحب هتل تریبرگ آن فصل، کار و بارش سکه بود. جای خیلی باصفایی بود و با هم دوست شده بودیم. سال بعد تورم سنگین بود و پولی که او سال قبلش درآورده بود برای خرید لوازم راه انداختن هتل کفایت نمی‌کرد و او از شدت ناراحتی خودش را حلق‌آویز کرد.
nmroshan
فکر کرد خودش از پس هر چیزی برمی‌آید، چون اگر به چیزی اهمیت ندهد از آن صدمه نمی‌بیند.
MahShid Pourhosein
از کنار کافه‌ای می‌گذشت که چشمش افتاد به آن شاعر آمریکایی که یک دسته نعلبکی روی هم چیده بود و قیافهٔ بر ما مگوزید گرفته بود.
🍁🍂دخـــــــــترپایـــــــیز🍁🍂 mm
از آپارتمان فقط خانهٔ زغال‌فروش و هیزم‌شکن را می‌دیدی.
محمدرضا
عجیب است که وقتی خسته باشی، آسان می‌شود.
سعیدا
«دهانت چه بوی گندی دارد، تخم‌سگ بوگندو!»
محمدرضا
زن‌ها چقدر کم‌عقل‌اند. این را از کجا درآوردی؟ علم غیب داری؟
محمدرضا
خداوند هیچ دردی را که آدم طاقت نیاورد نصیب او نمی‌کند
محمدرضا
لازم نیست آدم چیزی را که می‌فهمد دوست داشته باشد.
محمدرضا

حجم

۲۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۲۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد