بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب این وبلاگ واگذار می شود | طاقچه
کتاب این وبلاگ واگذار می شود اثر فرهاد حسن زاده

بریده‌هایی از کتاب این وبلاگ واگذار می شود

انتشارات:نشر افق
امتیاز:
۴.۴از ۲۷ رأی
۴٫۴
(۲۷)
دیگر هیچ‌چیز برایم مهم نبود. با لباس زدم به آب. آدمی که زیادی باشد، لباس می‌خواهد برای چه؟ کفش‌هایم به شُل و گِل شط می‌چسبید و شِلپ‌شِلپ صدا می‌داد. یکی از کفش‌هایم ماند و همراهم نیامد. آدمی که به بن‌بست رسیده باشد، کفش می‌خواهد چه کند؟ آن یکی را هم در آوردم. قدم‌هایم جان نداشت. در آن لحظه پوچ‌ترین چیز دنیا زندگی بود. سخت‌ترین کار دنیا زندگی بود. تنهایی و تنهایی و بی‌گناهی و بی‌پناهی. آن وسط‌ها یکی صدایم می‌کرد: بیا... بیا... من آرامت می‌کنم. از سوختن نجاتت می‌دم و خنکت می‌کنم. بیا بگیرمت تو بغل... بیا از کوسه‌ها نترس... می‌رفتم. زانو، کمر، شانه، سر... خدایا چه ترسی دارد مُردن! یعنی دیگر زندگی تمام است؟ تمامِ تمام. می‌روم پیش مادرم آن دنیا؟ تمام راه‌های این دنیا به بن‌بست رسیده؟ یعنی روزها و شب‌ها و آدم‌ها را نمی‌بینم؟ فریبا، فریبا را هم نمی‌بینم؟ ــ برگرد!
یاس ربیعی
با نگاهش اشاره کرد به دیوار پشت سرش و کلیدی که از میخی زنگ‌زده آویزون بود و با آه گفت: «آدم وقتی منتظره، هیچ‌جا نمی‌تونه بره.» راست می‌گفت. آدم وقتی منتظره هیچ‌جا نمی‌تونه بره، نه خودش، نه خیالش
یاس ربیعی

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۴۹,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد