بالاخره باید داشت، انسانی را باید داشت که غم انسان را دریابد.
ka'mya'b
درخت من سیب خواهدداد
باران
و من هم هرچند که حالا دلشکستهام اما نومید نیستم
باران
ناراحتی را بهخاطر روزهای تازه و روشن تحمل میکنم.
باران
راستی، راستی، از تو بپرسم، چرا وقتی با من مصادف میشوی، چرا وقتی مرا میبینی، چشمانات را پایین میکنی، سرت را بهزیر میاندازی؟ آیا زیبایی خود را، صورت قشنگ و چشمان مسحور خود را از من دریغ میداری؟.. چرا اینکار را میکنی؟ بااینکه تو خودت میدانی یک نگاه تو، یک حرکت تو، یک ذره تمایل تو، چه عکسالعمل بزرگی در روح من ایجاد میکند؟ تورا بهخدا، طاهرهی قشنگام میدانی چهقدر دوستات دارم؟.. ولی تو چرا اینهمه محبت مرا قبول نمیکنی، شاید عاشق هستی؟.. هان.. شاید دلدار و معشوق داری، اگر چنین است، باید خدا خودش مرا بکشد،.. وگرنه تو دوست قشنگ و طاهرهی زیبای من چرا از دیدن و دیدار من ابا میکنی؟ آیا لطفی دارد؟.
ka'mya'b
باز هم مثل همیشه منتظر نامهات هستم. نامهای که هیچوقت تصمیم نداری بنویسی. اینطور نیست؟
تازه به دوران رسیده
با زور بهکسی نمیشود قبولاند که بیا مرا دوست بدار.
ka'mya'b
به امید روزی که تلاشهای ما پرثمر گردد.
باران
کسی زنده است که عشق داشته باشد و عاشقی زنده است که در عشقاش ثبات داشته باشد و زندهتر آنکسی است که اگر سرش را بزنند عشقاش را نفروشد، نکشد، بلکه دودستی از[ به ]عشق و محبت بچسبد!
ka'mya'b
من در این محنتکده تنها تورا دارم. تنها تو هستی که طرف نفرت من نیستی و بدینجهت است که من تورا میپرستم
این احساس آسمانی مرا بپذیر، با روشنایی خود، قلب تاریک مرا فروزان کن، زیرا من از دست تو بسیار درد کشیدهام و مستحق این هستم که طرف توجه تو باشم.
حسین