بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب احمق! ما مرده‌ایم | طاقچه
کتاب احمق! ما مرده‌ایم اثر رسول یونان

بریده‌هایی از کتاب احمق! ما مرده‌ایم

نویسنده:رسول یونان
انتشارات:نشر مشکی
امتیاز:
۳.۹از ۴۰ رأی
۳٫۹
(۴۰)
باران آلبوم را ورق زد و به جوانی خود رسید. به درختی تکیه داده و ژست گرفته بود. پشت سرش در گوشه‌ا‌ی از آسمان، تکه ابری سیاه دیده می‌شد. ناگهان ابر شروع کرد به بزر‌گ‌شدن و لحظاتی بعد باران تمام صورت‌اش را خیس کرد... آلبوم را و زندگی‌اش را خیس کرد... آن روز، روز عجیبی بود. فقط در خانه‌ی پیرمرد باران باریده بود.
ROHAM
باران آلبوم را ورق زد و به جوانی خود رسید. به درختی تکیه داده و ژست گرفته بود. پشت سرش در گوشه‌ا‌ی از آسمان، تکه ابری سیاه دیده می‌شد. ناگهان ابر شروع کرد به بزر‌گ‌شدن و لحظاتی بعد باران تمام صورت‌اش را خیس کرد... آلبوم را و زندگی‌اش را خیس کرد... آن روز، روز عجیبی بود. فقط در خانه‌ی پیرمرد باران باریده بود.
علیرضا حساس
من نمی‌توانم باور‌کنم. فکر می‌کنم همه‌اش خواب می‌بینم. آخر چه‌طور ممکن است؟ مگر می‌شود از دیوارها عبور کرد، یا از آب گذشت و خیس نشد؟! ما تمام این کارها را کردیم، حتی از کوه پرت شدیم و خراشی بر نداشتیم. ـ احمق! ما مرده‌ایم.
Radicall
بد شانس در یک مزایده‌ی استثنایی برنده شده بود. خوش‌حال بود. ترجیح‌ داد سیگاری روشن‌کند و‌کمی قدم بزند. وقتی سیگارش را بر لب گذاشت، دستی جلو آمد و آن‌را روشن‌کرد. مرد تشکر‌کرد و به راه خود ادامه داد. کمی جلوتر، ماشینی که ترمزش بریده بود، در پیاده‌رو او را زیر‌گرفت. مرگ فندک‌اش را درون جیب‌اش گذاشت و سوت‌زنان از آن‌جا دور شد.
تو آدم خوبی هستی
اسم‌اش را گذاشته بودند تانیل، یعنی شناخته شو! اما وقتی بزرگ شد برای خودش ماسک خرید تا هیچ‌گاه شناسایی نشود. با این‌همه پدر و مادرش به آرزوی خود رسیدند. او در شهر معروف شد، اما نه با اسم تانیل. روزنامه‌ها و تلویزیون‌ها به او دزد ماسک‌دار لقب داده بودند.
Radicall
هیچ آن‌ها در یک روز برفی از هم جدا شدند. یکی به سمت شمال رفت دیگری به سمت جنوب. برف ردپای آن‌ها را پوشاند، طوری که انگار هرگز نبوده‌اند.
sonsky7
آخرین ترور پس از آن‌که آخرین ترورش را انجام داد، تصمیم‌گرفت بقیه‌ی عمرش را با شرافت زندگی‌کند، اما وقتی خواست ماسک‌اش را درآورد با مشکل روبه‌رو شد. ماسک برای همیشه به صورت‌اش چسبیده بود.
تو آدم خوبی هستی
آخرین ترور پس از آن‌که آخرین ترورش را انجام داد، تصمیم‌گرفت بقیه‌ی عمرش را با شرافت زندگی‌کند، اما وقتی خواست ماسک‌اش را درآورد با مشکل روبه‌رو شد. ماسک برای همیشه به صورت‌اش چسبیده بود.
Fateme
مرد دوست نداشت خانه را ترک کند، اما باید از آن‌جا می‌رفت. اهل خانه او را در جعبه‌ای چوبی‌گذاشتند و به دو مرد تنومند سپردند تا از آن‌جا دورش‌کنند. او می‌خواست فریاد بکشد و از بی‌مهری آن‌ها گلایه‌کند، اما نمی‌توانست. هرچه زور می‌زد صدای‌اش در نمی‌آمد. مرد مرده بود و نمی‌دانست.
zeynab
آخرین ترور پس از آن‌که آخرین ترورش را انجام داد، تصمیم‌گرفت بقیه‌ی عمرش را با شرافت زندگی‌کند، اما وقتی خواست ماسک‌اش را درآورد با مشکل روبه‌رو شد. ماسک برای همیشه به صورت‌اش چسبیده بود.
Fateme

حجم

۲۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱ صفحه

حجم

۲۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد