زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
لیلا یزدی
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی». به خاطر همین، سرم را بالا میگیرم و آمادهٔ چالشهای بعدی هستم.
Bookworm
دوستی را پیدا کنید که حاضر باشد چیزی را با شما ترک کند -آن وقت دوستیتان به شکل عجیبی عمیق میشود.
Bookworm
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
faezeh
وقتی کسی به دیگری خوبی میکند، چهرهٔ خداوند را میبینم. اما نمیتوانید چیزی را که خودتان ندارید، به دیگران بدهید. پس سعی میکنم هر روز بهتر از دیروز باشم. لغزشهایم را قبلاً کردهام، پس وقتی کسی به من نیاز داشته باشد، همان کاری را میکنم که همهمان برایش خلق شدهایم: کمک به دیگران.
لیلا یزدی
فکر میکنم حتماً باید همهٔ رؤیاهایتان برآورده شود تا بفهمید رؤیاهای اشتباهی بودهاند.
Bookworm
خدا همه جا هست، فقط باید ضمیرتان را پاک کنید تا او را ببینید.
نهال
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی».
نهال
«واقعیت مثل زیتونه، شاید اولش تلخ و بدمزه باشه، ولی کمکم ازش خوشت میاد».
نهال
«میدونی، کریگ؟ این پول و شهرت اصلاً اون چیزی نبود که فکرش رو میکردیم. اصلاً چیزی رو درست نمیکنه» (برای کسی که همهٔ عمرش بهدنبال معروفشدن بوده و تازه فهمیده که شهرت کمبودهایش را جبران نمیکند، حرف خیلی منطقی و نگرانکنندهای بود.
Bookworm