بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سپید دندان | طاقچه
کتاب سپید دندان اثر بهار اشراق

بریده‌هایی از کتاب سپید دندان

۴٫۶
(۲۷)
جنگل تاریک درختان صنوبر در دو سوی آبراه یخ‌زده قرار داشت. درختان در اثر وزش باد پوشش سپیدشان را درآورده بودند و در آن نور کم‌رنگ، سیاه و منحوس به نظر می‌رسیدند. سکوتی ژرف، بر آن سرزمین حکمفرما بود. آنجا سرزمینی غمگین، مرده و بی‌روح، بی‌جنب‌وجوش، بسیار دورافتاده و سرد بود. نشانی از خنده در آن دیده می‌شد که وحشتناک‌تر از هرگونه اندوه بود. خنده‌ای مرموز و بی‌روح و خالی از نشاط. خنده‌ای به سردی یخبندان و شریک در خشونتی خدشه‌ناپذیر؛ خنده‌ای که نشانی از هیبت ملکوت در آن وجود داشت و به بیهودگی زندگی و تلاش و کوشش آن لبخند می‌زد.
کاربر
سپیددندان نه با حواس پنجگانه و نه با استدلال بلکه با حس‌های ناشناخته درونش و به‌طور غریزی متوجه شده بود خباثت و بدی از آن مرد می‌بارد و این طبیعی است که موجودی بر احساسش از یک چیز بد خوشش نیاید و از آن متنفر باشد.
نسا
وحشیانه‌ترین و ترسناک‌ترین کاری که وحش انجام می‌دهد، حمله کردن به انسانی است که تسلیم شده است. انسانی که بیش از همه از زندگی آشفته و بی‌قرار است و حتی با تفکر که تمام جنب‌وجوش‌ها در نهایت متوقف می‌شوند، مخالف است و نسبت به آن معترض.
نسا
با صدای زوزه سگ‌ها گرگ‌ها به هیجان می‌آمدند، می‌ایستادند و با تردید جلو می‌آمدند.
کاربر ۳۱۸۹۳۶۷
سپیددندان هیچ علاقه‌ای به گری بیور نداشت.
کاربر ۱۵۰۵۱۹۷
۱۱. مطرود لیپ‌لیپ همچنان سپیددندان را اذیت می‌کرد. سپیددندان نیز هر روز وحشی‌تر و خشمگین‌تر از آنچه که طبعش می‌طلبید، می‌شد.
کاربر ۱۵۰۵۱۹۷
هیچ‌کس بدون آنکه خودش بخواهد نمی‌تواند امیال و ماهیت وجودی خود را کنار گذاشته و آن را زیر پا بگذارد و له کند. کنار گذاشتن امیال مثل رشد مو می‌ماند، اگر مو برخلاف جهت رشد کند و به جای آنکه به طرف خارج از بدن برود به داخل نفوذ کرده و به طرف اعضای داخلی بدن برود، موجب رنج و عذاب می‌شود.
نسا
در دنیا همیشه آزادی نیست، بلکه حد و مرزی هم وجود دارد. آن حد و مرزها، قوانین بودند. اطاعت از آن قوانین، فرار از درد و رنج و ایجاد شادی را به همراه داشت.
SEOBI
در دنیا همیشه آزادی نیست، بلکه حد و مرزی هم وجود دارد. آن حد و مرزها، قوانین بودند. اطاعت از آن قوانین، فرار از درد و رنج و ایجاد شادی را به همراه داشت.
SEOBI
حیوانی اهلی بود. سایر حیوانات وحشی بودند و در دنیای وحش زندگی می‌کردند. سپیددندان که در گذشته به‌خاطر یک تکه گوشت حیوانات دیگر را کشته بود، هرگز فکر نمی‌کرد در سرزمین جنوب اوضاع به گونه دیگری باشد. ولی او خیلی زود متوجه تغییر اوضاع شد. یک روز صبح زود وقتی کنار خانه پرسه می‌زد، به جوجه‌ای برخورد که از لانه مرغ‌ها فرار کرده بود. غریزه او ایجاب می‌کرد تا با خوردن آن جوجه دلی از عزا در بیاورد؛ بنابراین با یک حرکت
کاربر ۱۵۰۵۱۹۷

حجم

۲۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

حجم

۲۰۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد