بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوازده پرنسس رقصنده | طاقچه
۳٫۴
(۱۹۰)
آن گاه خواهر بزرگ‌تر بر روی رختخواب خویش نشست و کف دست‌هایش را محکم برهم کوفت که ناگهان تختخواب از زمین بلند شد و یک درب کوچک مخفی در زیر آن هویدا گردید. کهنه سرباز مشاهده کرد که تمامی پرنسس‌ها با هدایت خواهر بزرگ‌تر از درب کوچک مخفی عبور کردند و پا بر پله‌ها گذاشتند. سرباز فرصت مناسب را از دست نداد و بلافاصله اقدام کرد. او ابتدا ردایی را که پیرزن مهربان به او داده بود، بر سر گذاشت. سپس به تعقیب پرنسس‌ها پرداخت. در میانه‌های پله‌ها بودند که کهنه سرباز اندکی عجله کرد و ضمن راه‌رفتن منجر به لگد‌کردن پاهای کوچک‌ترین خواهر شد که در عقب همه‌ی آن‌ها در حرکت بود، لذا او از درد بر سر خواهرانش فریاد کشید: «چرا درست راه نمی‌روید؟ یکی از شماها همین الآن مسیر راه‌رفتن مرا قطع کرد و پاهایم را لگدکوب نمود». بزرگ‌ترین خواهر گفت: «تو یک موجود ابله و دست و پا چلفتی هستی، چون که در اینجا هیچ چیز نیست به‌جز اینکه ممکن است به‌طور اتفاقی میخی از پله‌های چوبی بیرون زده و به پاهایت خورده باشد». همگی پرنسس‌ها از پله‌ها پایین رفتند و در انتها خودشان را در یک درختستان دلپذیر و مصفا یافتند که برگ‌هایی به رنگ نقره‌ای داشتند؛
♥💗🐞لیدی باگ🐞💗♥
پیرزن مهربان گفت: «بسیار خوب، اما کشف این موضوع چندان مهم و دشوار نیست و تنها باید مواظب باشی که در این مدت از چیزهایی که به سالم بودنشان اطمینان نداری هیچ گاه نخوری و نیاشامی، زیرا یکی از پرنسس‌ها در غروب هر روز به نزدت می‌‌آید و برایت خوراکی و آشامیدنی مسموم می‌‌آورد، لذا به‌محض اینکه آن‌ها را بخورید و بلافاصله بعد از اینکه پرنسس زیبا از نزدتان برود، سریعاً به خواب سنگینی فرو می‌‌روید و از اتفاقات به‌کلی بی خبر می‌‌مانید». پیرزن آن گاه ردایی به وی داد و گفت: «شما به‌محض اینکه این ردا را بر روی خودتان بیندازید، کاملاً از نظرها ناپدید می‌‌شوید و بدین گونه خواهید توانست پرنسس‌ها را به هر کجا بروند، تعقیب کنید».
~آلْبا~☘️
. پادشاه از کهنه سرباز پرسید که کدام یک از پرنسس‌ها را برای همسری برمی‌‌گزیند؟ کهنه سرباز مؤدبانه پاسخ داد: «پادشاها، من خیلی جوان نیستم. بنابراین، مایلم بزرگ‌ترین دخترتان را انتخاب نموده و آن را از شما خواستگاری کنم». پادشاه نیز با خواسته‌ی کهنه سرباز موافقت کرد. آن‌ها به‌زودی با دستور پادشاه و طی جشنی بزرگ و فراگیر با همدیگر ازدواج کردند و کهنه سرباز به‌عنوان وارث پادشاهی برگزیده شد.
saniya
دوازده پرنسس رقصنده در کشوری دوردست، پادشاهی با دوازده دختر زیبایش زندگی می‌‌کردند. دخترهای پادشاه بر روی دوازده تختخواب فاخر و گرانبها می‌‌خوابیدند که جملگی آن‌ها در یک اتاق بزرگ قرار داشتند. دخترها وقتی که پس از صرف شام به رختخواب می‌‌رفتند آنگاه درب اتاق خواب را می‌‌بستند و از سمت داخل قفل می‌‌کردند، اما در کمال تعجب هر صبح‌گاه کفش‌های آن‌ها در وضعیتی پیدا می‌‌شدند که نشان‌گر رقصیدن آن‌ها در سراسر شب قبل بودند. هیچ کس نمی‌دانست که چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ یا اینکه پرنسس‌ها شب گذشته را در کجا گذرانیده‌اند؟ پادشاه برای کشف این موضوع دستور داد تا در سراسر کشور اعلام کنند که هر کسی بتواند کشف کند که دخترانش شب‌ها را در کجا می‌‌رقصند آن‌گاه خواهد توانست علاوه بر انتخاب همسری از میان دختران پادشاه به‌عنوان یک شخص مهم در درگاه سلطنت مشغول به کار شود و پس از او به سلطنت بنشیند. افراد زیادی برای کشف راز پرنسس‌های رقصنده کوشیدند، اما هیچ کدام موفقیتی به دست نیاوردند.
♥💗🐞لیدی باگ🐞💗♥
پادشاه نیز با خواسته‌ی کهنه سرباز موافقت کرد. آن‌ها به‌زودی با دستور پادشاه و طی جشنی بزرگ و فراگیر با همدیگر ازدواج کردند و کهنه سرباز به‌عنوان وارث پادشاهی برگزیده شد.
Anita Moghaddam💙💙
لحظاتی بعد، هر یک از پرنس‌ها با پرنسس دلخواهش به رقصیدن مشغول شدند و کهنه سرباز هم که همچنان ناپیدا بود، در جمع آنان به تنهایی می‌‌رقصید.
بلاتریکس لسترنج
کهنه سرباز با همراه داشتن فنجان طلایی و سه شاخه از درختانی با برگ‌های نقره‌ای، طلایی و الماسی به نزد پادشاه رفت در حالی که دوازده پرنسس در پشت درب سالن سلطنتی گوش به زنگ ایستاده بودند تا گزارش کهنه سرباز به پادشاه را بشنوند و به عاقبت نافرجام وی بخندند. پادشاه از کهنه سرباز پرسید: «دوازده دختران من شب‌ها برای رقصیدن به کجا می‌‌روند؟» کهنه سرباز مؤدبانه پاسخ داد: «دوازده پرنسس شما شب‌ها به یک قصر در زیر زمین می‌‌روند و در آنجا با دوازده پرنس خوش‌اندام تا سپیده‌ی صبح می‌‌رقصند».
saniya
«بسیار خوب، اما کشف این موضوع چندان مهم و دشوار نیست و تنها باید مواظب باشی که در این مدت از چیزهایی که به سالم بودنشان اطمینان نداری هیچ گاه نخوری و نیاشامی، زیرا یکی از پرنسس‌ها در غروب هر روز به نزدت می‌‌آید و برایت خوراکی و آشامیدنی مسموم می‌‌آورد، لذا به‌محض اینکه آن‌ها را بخورید و بلافاصله بعد از اینکه پرنسس زیبا از نزدتان برود، سریعاً به خواب سنگینی فرو می‌‌روید و از اتفاقات به‌کلی بی خبر می‌‌مانید».
saniya
دوازده پرنسس رقصنده برادرز گریم ترجمه‌ی اسماعیل پورکاظم کانون فرهنگی چوک (از مجموعه‌ی مطالعه در وقت اضافه)
آســاره
جانبخشی از داخلش به گوش می‌‌رسید و صدای موسیقی رقص همه جا را فرا گرفته بود.
Anita Moghaddam💙💙

حجم

۹٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۹٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد