انگار همیشه جای یک تن خالی است
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
اسبی که به روی قالی خانۀ ماست
در تاخت و تاز خالی خانۀ ماست
آن گاو که در تابلو نقاشی است
خوشبختتر از اهالی خانۀ ماست
امیری حسین
برای ایوب میرزایی
چندی است که با خواب خودم تنهایم
از چوب، تراشیده شده رؤیایم
تنهاییام از مرگ به من ارث رسید
من پیر قبیلۀ مترسکهایم
مادربزرگ علی💝
شور و نمک تمام هستی عشق است
بی عشق جهان زود کپک خواهد زد
محمدرضا
در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم
smoothybook
من نام کسی نخواندهام الا تو
با هیچ کسی نماندهام الا تو
عید آمد ومن خانه تکانی کردم
از دل همه را تکاندهام الا تو
یك رهگذر
از دل همه را تکاندهام الا تو
Autumn
لبهای من و تو قطره قطره باران
رفتیم من و تو زیر چتر باران
یک هایکو ـ بوسۀ طلایی شده است
سطر من و
سطر تو و
سطر باران
smoothybook
یک نیمکت نشسته دارم در خود
جای دو نفر همیشه در من خالی است
sosoke
هم رود خراب و مست راه افتاده
هم کوه عصا به دست راه افتاده
یک لحظه گذشتی از کنار دریا
دنبال تو هر چه هست راه افتاده
sosoke