آنها شروع به اثبات این نکته به عمویم کردند که او بیاندازه خشن، ناشکیبا، نادان و خودخواه است. نکته مهم این است که زن عجوزه و احمق به آنچه که او میکرد باور داشت. و من گمان میکنم که فومافومیچ هم نیز لااقل تا حدودی باور داشت. آنها عمویم را نیز وادار کردند تا باور کند که فوما برای رستگاری روحش و مهار کردن شهوات لگامگسیختهاش از آسمان آمده است و او چون مغرور به ثروت خویش است میتواند فومافومیچ را به علت اینکه نانخور اوست مورد توبیخ و سرزنش قرار دهد. این حرفها به زودی عموی بیچاره مرا قانع کرد که عمیقا فاسد و منحط است و به حدی ناراحتش کرد که حاضر بود موی خود را بکند و طلب عفو کند...
گاهی به یکی از افرادی که با او عادت صحبت داشت اظهار مینمود که: «برادر، تمامش تقصیر از من است، تمامش تقصیر من است! شخص باید نسبت به کسی که مدیونش میباشد دو بار بیشتر مهربان باشد....
Tamim Nazari
اغلب ژنرال بازی را با دعوا پایان میداد و این امر چنان همسرش و دوستان همسرش را میترساند که آنها شمع روشن کرده و آن را جلو تصویر حضرت مریم میگذاشتند و دعا میخواندند و آینده را با لوبیا و ورق پیشبینی میکردند و به زندانیان نان میدادند و باز با ترس و لرز منتظر میشدند که بعد از شام ورق بازی آغاز گردد تا باز سر هر اشتباهی که رخ میداد داد و فریاد و حتی کتک زدن ژنرال را تحمل کنند
Tamim Nazari
طبیعتهایی وجود دارند که از همه کاملاً خرسندند و به همه چیز عادت میکنند
Tamim Nazari