اینکه دارید بخش تاریکی از عمرتان را میگذرانید یا در قعر هستید یا دوران گذارتان است، اشکالی ندارد؛ به شرطی که در آنجا سکونت نکنید و ماندگار نشوید!
MldSr
باید بگذاری الهام الهی در تو جاری بشود.
MldSr
هم بدنم را دوست دارم و هم پوست سیاهرنگم را. بابت هر چیز کوچکی در زندگیام هم شکرگزارم. بابت هر چیز بزرگی مثل شرکت در برنامهی اپرا و قراردادهای نوشتن کتاب هم شکرگزارم. حتی قدر اینکه موقع راه رفتن کمی میلنگم را هم میدانم. پای راستم قدرت حرکت کامل ندارد؛ اما من ترجیح میدهم آن را دوست داشته باشم تا اینکه سعی کنم تغییرش بدهم. یک علتش این است که این، نحوهی راه رفتنِ من است. مثل اثر انگشت، خاص خودم است.
MldSr
اگر دستت را باز بگذاری که چیزی به دیگران بدهی، دستت باز است که چیزی هم دریافت کنی.
MldSr
میخواهم «بله» بگویند. حتی اگر زانوهایتان توان سرپا نگه داشتن شما را ندارد، «بله» بگویید. «بله» بگویید و با تمام وجود تلاش کنید؛ چون نمیخواهید در پایان سفرتان بگویید: «وای خدا! عمرم را در کنار زمین بازی هدر دادم!»
MldSr
یک لحظه آرام بگیرید و به چیزهایی که دارید نگاه کنید، بابت وجودشان خوشحال باشید، دوستشان داشته باشید، در آغوششان بگیرید، آنها را تحسین کنید؛ آنوقت میبینید که سیلبندها باز میشوند و نعمتهای بیشتر به سمتتان روانه میشوند.
MldSr
«تنها دلیلی که میخواهیم مشکلاتمان را تجزیه و تحلیل کنیم، این است که داریم برنامه میریزیم دوباره به آنها دچار شویم.»
MldSr
«تمام مشکلات، در حافظه ریشه دارند. در این لحظه مشکلی وجود ندارد.»
MldSr
من میخواهم وارد بازی شوم. حتی اگر مصدوم شوم و ضرب دیدگی پیدا کنم. اگر قرار است پایم بشکند، ترجیح میدهم در زمین بازی بشکند، نه در پلههای جایگاه تماشاچیان.
MldSr
عالم نمیتواند یا نمیخواهد پیش از آنکه برای آنچه داری شکرگزار باشی، خود را بگشاید و چیزی دیگر یا چیزی بهتر به تو بدهد.
MldSr