«ولی چیزیکه میخوام بدونم اینه که آیا تویی هست که به شرایط وابسته نباشه؟ آیا تو اعماق وجودم یه من هست که واقعاً یه شخصیت واقعیه و اگه پول داشته باشم یا نداشته باشم تغییر نمیکنه؟ کسی که اگه دوستپسر داشته باشم یا نداشته باشم هم تغییر نمیکنه؟ کسی که هر کالجی هم بره، عوض نمیشه؟ یا من فقط مجموعهای از شرایط هستم؟»
«متوجه نمیشم چه ربطی داره و این چطوری باعث میشه تخیلی باشی.»
«یعنی، من فکرم رو کنترل نمیکنم، پس واقعاً مالِ من نیست. من تصمیم نمیگیرم که عرق کنم یا سرطان یا سیدیف بگیرم یا هرچی... پس بدن من واقعاً مال من نیست. من مسئول هیچکدوم از اینها نیستم و نیرویی خارج از من انجامشون میده. من داستانی هستم که اون نیرو تعریف میکنه. من مجموعهی شرایطم.»
nedsalehani
وزن وجود یک پدر را نمیدانی،
مگر اینکه برداشته شود.
Megacurly
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
تونی مورسیون
Fatemeh a.m.
من در مورد یونیفرمها یه تئوری دارم. فکر میکنم اونها رو میسازن تا کاری کنن که تو دیگه یه آدم خاص نباشی. مثلاً دیگه دیزی رامیرز که شخصیت خاصیه نباشی و بهجاش به چیزی تبدیل شی که پیتزای مردم رو میبره سر میز و بلیطشون رو میگیره و بهشون دایناسور پلاستیکی میده. انگار یونیفرم ساخته شده که ما رو پنهان کنه.
SaraKu
هر دو داشتیم به یه آسمون مشترک نگاه میکردیم که شاید خودش خیلی صمیمانهتر از نگاهکردن به چشم طرف مقابل باشه. همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
SaraKu
«میتوانم همهی چیزهایی را که در مورد زندگی آموختهام را در سه کلمه جمعبندی کنم: ادامه پیدا میکند.»
رابرت فراست
lily