برای فروش: کفشهای نوزاد، استفادهنشده.
min
پسر مبتلا به اوتیسم میخواست سر سگ ماده را نوازش کند. سگ هم سر جایش باقی ماند و چنان به نوازش او تن داد که انگار دنیا را از پسر گرفتهاند و او تنها چیزی است که برای نوازش کردن پیدا میشود.
Abolfazl
زن مبهوت به او خیره ماند و بعد نیشخندی زد: «یک لیوان دیگر آبجو میخواهی؟»
اسماعیل آهی کشید. این روزها دیگر کسی کتاب نمیخواند.
Abolfazl
روی کارت نوشته بود: «انصراف از تحصیل. دلیل: مرگ دانشجو». استاد نام دانشجوی مرده را به خاطر میسپارد، تا به هنگام تصحیح مقالههای دانشجویان، تنها به مقالهی او دل بدهد.
ka'mya'b
زن مانند ادوکلنهای تقلبی بود: اول رایحهی بسیار خوبی دارند. ولی در عرض نیم ساعت بویشان میرود.
Abolfazl
«خودم را زنده نگاه داشتم».
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
انجمن هنر مسابقهی به تصویر کشیدن آینده را برگزار کرده بود. بوگدان تصادفاً بوم نقاشی خالیای را میان نقاشیهایش برای مسابقه فرستاد. بوم خالی برنده شد.
Ghazal Karavan
«خواهش میکنم. فقط یک لبخند».
نویسندهکوچك.
پسرک هرگز آخرین چیزی را که در چشمان خواهرش دید، فراموش نمیکرد. همان وقتی که تفنگی که فکر میکرد پر نیست را، به سویش نشانه رفته بود.
ka'mya'b
«خودم را زنده نگاه داشتم».
نویسندهکوچك.