بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیاره آقای سملر | طاقچه
کتاب سیاره آقای سملر اثر سال بلو

بریده‌هایی از کتاب سیاره آقای سملر

نویسنده:سال بلو
انتشارات:انتشارات ورا
امتیاز:
۳.۹از ۷ رأی
۳٫۹
(۷)
" مردم شکست خورده گرایش بیش‌تری به شوخ طبعی دارند."
مهیار
زمانی که میانگین سنی افراد در زمان مرگ سی سال بود تمایلات جنسی این انسان بیمار و رنجور و نحیف، پیش از دههٔ سوم زندگی‌اش به پایان رسیده بود. رومئو و ژولیت در زمان مرگشان نوجوان بودند.
مهیار
" ذهن یک یهودی، بدن یک سیاهپوست و زیبایی یک نوردیک چیزیست که یک زن می‌خواهد." مرد ایده‌آلی برای خودش سر هم کرده بود.
مهیار
بوی فاضلاب آمیخته با بوی شیرین آرامش‌بخش گل‌های یاس
مهیار
زیر جمجمه‌اش همان جا که عصب‌ها و ماهیچه‌ها و رگ‌های خونی‌اش درهم فرو رفته بودند، احساس گرفتگی و ناراحتی می‌کرد. هر از گاهی خاطرهٔ دوران جنگ لهستان ازمیان آن کلاف آسیب دیده یا به قول خودش ماکارونی عصب‌هایش می‌گذشت.
Gholamreza Hafezi
با دیدن او در میان نرگس‌های تاج طلایی، پدرش متوجه شد که او عاشق شده است. از افتادگی شانه‌هایش و از شکل لبان نارنجی‌اش متوجه شد که خودش را برای پذیرفتن یک طرفه بودن این عشق آماده کرده است. دکتر لال برای او نبود؛ او هیچ گاه سر و ریش او را در آغوش نمی‌گرفت. کم‌تر می‌شد مردم را در حالی دید که در آرزوی چیزهایی باشند که امکانش هست. بخش ظالمانهٔ آرزوها همین است.
مهیار
" می‌گویند یک انسان عادی در جامعهٔ توده‌ای فرق بین طبیعت و کارهای انسانی را نمی‌داند. فکر می‌کند این امکانات بی‌ارزش، مانند آب و برق و متروها و ساندویچ‌های هات داگ، مانند هوا و نور آفتاب و برگ‌ها روی درختان هستند."
مهیار
سملر هیچ مشکلی با فراموش شدن نداشت، در هر حال فکر نمی‌کرد در خاطره‌ها ماندن سودی داشته باشد. متوجه شده بود که این ایده که می‌گفت به یاد ماندنی‌ترین‌ها مهم‌ترین‌ها هستند، کمی تفکر مردم بیزاری دارد. زیرا مسلماً دید تاریخی، به فراموشی سپردن اکثریت انسان‌ها را آسان‌تر کرده است یا به بیان دیگر کنار گذاشتن اکثریت افرادی مانند ما را.
مهیار
" بله می‌دانم، من در سخت‌ترین شرایط جنگ آنجا نبودم دایی سملر و شما درست وسط جنگ بودید. اما من هم داشتم با اسهال و درد، دست و پنجه نرم می‌کردم. آه روده‌هایم! مقعدم!" " خیلی خب والتر، انقدر تکرار نکن." متأسفانه بروخ انگار مجبور بود تکرار کند و سملر متأسف می‌شد. آزرده خاطر و متأسف می‌شد. برای والتر و خیلی‌های دیگر، همیشه و به طرزی بی پایان و بی تغییر و بی وقفه موضوع بر سر مسائل جنسی بود. بروخ عاشق بازوی زن‌ها بود. دوست داشت جوان و تپل و رنگین پوست باشند. اکثراَ به دنبال کسانی می‌افتاد که اهل پورتو ریکو بودند. و در تابستان و مخصوصاً در تابستان، هنگامی که کت نمی‌پوشیدند و بازوهایشان نمایان بود او را از خود بی خود می‌کردند. آن‌ها را در مترو می‌دید. به هارلم اسپانیایی‌ها می‌رفت. خودش را به میلهٔ آهنی می‌چسباند و فشار می‌داد. تنها مسافر سفید پوست آن مسیر بود. همه چیز را تعریف می‌کرد... این که عشق وجودش را فرا می‌گرفت و هنگامی که ارضا می‌شد این احتمال وجود داشت که از هوش برود.
مهیار
راه‌های بهتری برای انتقاد کردن از یک انسان خسته کننده وجود دارد. بله شاید او در یک گردهمایی عمومی در مورد کلان شهر، یک موضوع قدیمی و کسل کننده، سخن رانی کرده باشد. اما از همه بدتر از دیدگاه همین جوان‌ها این است که حرکت آن‌ها دور از وقار و متانت بود. آن‌ها هیچ چیزی دربارهٔ ارزش روشنفکر بودن و منتقد نظام اجتماعی بودن نمی‌دانند.
مهیار

حجم

۴۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۰ صفحه

حجم

۴۲۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۰ صفحه

قیمت:
۱۴۳,۵۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد