بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرباز کوچک امام (ره) | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب سرباز کوچک امام (ره) اثر مهدی طحانیان

بریده‌هایی از کتاب سرباز کوچک امام (ره)

۴٫۷
(۱۱۸)
«بچه‌ها، خواهرا دارن عزاداری می‌کنن، بیاین گوش کنین.» همه دویدند سمت پنجره. باورشان نمی‌شد. عجب مرد بودند این دخترها. مگر می‌شد چیزی راجع‌به تهدیدهای محمودی نشنیده باشند؟ پس چطور جرأت کرده بودند صدایشان را این‌طور ببرند بالا؟
Amirhossein jabbari
نشسته بودم و با صدای بلند سوره‌های کوچکی را که یاد گرفته بودم، می‌خواندم. بین سربازها، عبد از بقیه دل‌رحم‌تر بود. از صبح هر بار که در راهرو آسایشگاه قدم زده بود و از کنارم رد شده بود چشم غره‌ای بهم رفته و باحرص گفته بود: «اُسکت... اُسکت.» وقتی هم می‌دید گوش به حرفش نمی‌دهم با صدایی نرم‌تر می‌گفت: «شوای، شوای مهدی.» با نگاهش می‌خواست بهم بفهماند که اوضاع را از چیزی که هست، بدتر نکنم.
Amirhossein jabbari
آن‌قدر گفت و گفت که ارشدهای اردوگاه به این نتیجه رسیدند که بچه‌ها دسته‌جمعی عزاداری نکنند و هرکس دلش می‌خواهد تنهایی برای خودش مراسم بگیرد. همه قبول کردیم. کار ارشدهایمان درست بود.
Amirhossein jabbari

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۳ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۳ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد