بریدههایی از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری
۴٫۲
(۵۵۹)
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.
zahra.k6
ضایعات
ضایعات در ادبیات متهمان یک کلیدواژه است. یک واژهٔ حیاتی است. یک شاهکلید دفاع است؛ یعنی متهمانی که با دادسرا و بازجویی آشنایی دارند، میدانند که هر جا و هر وقت پاسخی برای سؤالات ما قُضات ندارند، باید بگویند ضایعات. برخی از سؤالوجوابهای من و متهمان در بازجوییها را بخوانید.
سؤال: «ساعت سهٔ نصفهشب توی کوچهٔ بنبست چیکار میکردی؟»
جواب: «داشتم ضایعات جمع میکردم.»
سؤال: «مدارک و کارتهای بانکی یه غریبه دست تو چیکار میکنه؟»
جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.»
سؤال: «چرا چاقو و قمه تو ساکته؟»
جواب: «از تو ضایعات پیدا کردم.»
سؤال: «تو مگه ماشین داری که رادیوپخش ماشین دستته؟»
جواب: «نه، از تو ضایعات پیداش کردم.»
hoony rose
وقتی داشت با غرور روانهٔ زندان میشد، گفت «ولی هیچ دلیلی در پرونده علیه من وجود نداشت.» اینجا بود که پاسخ دادم «عزیزم، تو خودت دلیلی. جا داشت سرتاپات رو پانچ میکردم، ضمیمهٔ اوراق پرونده میشدی.»
آن شرلی
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره اینکه در مسند قضاوت از پابوس تا فحش ناموس فاصلهای نیست.
بلاتریکس لسترنج
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره اینکه اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک میخورید و کبود شدهاید، تلفن همراهتان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیشتر از خودتان حمایت میکند.
fahime
به این میاندیشیدم که عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.
مریم
طرف کل دانش حقوقی قضاییاش در این حد است که یکبار سوار اتوبوس شرکت واحد بوده توانسته حیاط دادگستری را از فاصلهٔ شصتمتری ببیند ولی تا متوجه میشود شما قاضی هستی ناگهان خطابهای در حد سیسرون آغاز میکند که قضاوت چنین است و چنان، چهقدر سخت است و سنگین، مکافات قضاوت اشتباه فلان است، آتش جهنم قُضات معرکهای است، شما باید در قضاوت آنطور بکنید و اینطور نکنید،
بلاتریکس لسترنج
با حالتی عتابگونه از پسر پرسیدم «تو خجالت نمیکشی دست روی مادر و خواهرت بلند کردی؟»
پسر که تحصیلات دانشگاهی هم داشت، جواب داد «من؟! من دست بلند کردم روی مادر و خواهرم؟! نه آقای قاضی! من خودم فمینیستم.»
بانوی نقّاش
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.
دختر کتابخوان
حالا حساب کنید من در آن دوره چه کارها که نکردم! مثلاً میرفتم سبزیفروشی میگفتم «آقا یه کیلو سبزیخوردن بده مخصوص آقای قاضی.» یا مثلاً توی تاکسی مینشستم میگفتم «آقای راننده قوانین رو رعایت کن؛ چون یه قاضی تو ماشینت نشسته.» یا مثلاً وقتی میرفتم لباس بخرم، هر لباسی که فروشنده میآورد اظهار میکردم آن لباس مناسب شغل من نیست. اینقدر این کار را تکرار میکردم تا نهایتاً فروشندهٔ بدبخت که نصف لباسهای مغازه را برایم میآورد، بالاخره تسلیم میشد و از شغلم میپرسید و من با صدایی مخملی میگفتم «قاضی هستم عزیزم.» بعد هم با خیال راحت اولین لباسی را که میآورد، میخریدم و میرفتم. خدایا توبه.
helya.B
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰۵۰%
تومان