بریدههایی از کتاب خاکستر گرم
۴٫۵
(۱۶)
«دلم میخواست بدانم آیا واقعا چیزی به نام دوستی وجود دارد؟ مقصود فرصتطلبی لذتبخش دو نفر نیست که میبینند درباره بعضی چیزها در بعضی زمانهای زندگیشان همعقیدهاند، یا در کارهای خطیر و امیالشان شریکند. اینها هیچکدام دوستی نیست. گاهی فکر میکنم دوستی نیرومندترین پیوند در زندگی است و در نتیجه نادرترین. پایهاش چیست؟ همدلی؟ این واژه توخالی و بیمحتوا و خیلی ضعیف که اصلاً تداعیگر آن نیست که دوتَن در بدترین شرایط پشتیبان یکدیگرند. شاید هم چیز دیگری باشد... شاید در عمق هر رابطهای جرقهای کوچک از شیفتگی شهوانی پنهان باشد.
raha
«اینطور فکر میکنی؟ واژهها مسئله نیستند؟ من که جرئت ندارم چنین چیزی را قاطعانه بگویم. گاهی به نظرم میرسد که دقیقا واژههایی که آدمها میگویند، یا فرو میخورند یا مینویسند مسئلهاند، اگر نگوییم تنها مسئله اصلیاند.»
raha
زندگی یک دوئل است که بدون شمشیر انجام میشود، اما با وجود این ارزشش را دارد که با تمام نیرو برایش آماده بشویم و خیلی هم خطرناک است.
sepid sh
قضیه وفاداری جز نوعی خودخواهی هراسانگیز چیست؟ آیا به پوچی سایر دغدغههای بشری نیست؟ وقتی طالب وفاداری هستیم، آیا خوشبختی طرف مقابل را میخواهیم و اگر طرف مقابل نمیتواند در آن محاق زیرکانه وفاداری خوشبخت باشد، آیا با خواستنِ وفاداریاش عشق خودمان را ثابت میکنیم؟ و اگر طرف را آنطوریکه خوشبختش کند دوست نداشته باشیم، آیا حق داریم انتظار وفاداری یا هیچ فداکاری دیگری را از او داشته باشیم؟
raha
انگلیسیها بلدند چگونه از خودشان دفاع کنند. آنها انگلستان را در چمدانهایشان با خود به آنجا میبرند. افاده بانزاکتشان را، توداریشان را، مسابقههای گلف و زمینهای تنیسشان را، ویسکیشان را، لباس شبشان را که هرشب در همان آلونکهای سقف حلبی وسط باتلاق تن میکنند.
sepid sh
این از آن افکاری است که بعدها به ذهن بیشتر اشخاص میرسد. بعد ازدهها سال گذر آدم به اتاق تاریکی میافتد که کسی آنجا مرده، و ناگهان یاد کلمات فراموش شده و خروش دریا میافتد. مثل اینکه در همان چند کلمه تمام معنای زندگی خلاصه شده، اما پس از اندک مدتی، همیشه آدم از چیز دیگری صحبت میکند.
raha
قصر دنیای بستهای بود، مانند آرامگاهی بزرگ از سنگ خارا پر از استخوانهای پوسیده زن و مردهای نسلهای گذشته در کفنهای ابریشم خاکستری یا پارچههای مشکی که در حال پوسیدن باشند. قصر حتی سکوت را حبس کرده بود.
مثل آدمی که به جرم عقایدش زندانی شده و بیحس و حال، با ریش نتراشیده و لباسهای پارهپاره، در سیاه چالی، روی تلی از کاه فاسد پوسیده و کمکم تحلیل رفته باشد. قصر خاطرات را نیز، انگار مشتیمرده، حبس میکرد، خاطراتی که چون قارچ، خفاش، موش، و سوسک در زوایای مرطوب و نمناک خانههای قدیم پنهانند. بر دسته درها رد دستهای لرزان بود، ردی از شور و شوقی دور، چنانکه حالا دستی دیگر تردید میکرد بر آن فشار آورد.
تمام خانههایی که در آنها احساسات شدید، خود را با قدرت تمام بر ساکنانشان خراب کردهاند، چنین حضورهای نامرئی را تداعی میکنند.
raha
«دلم میخواست بدانم آیا واقعا چیزی به نام دوستی وجود دارد؟ مقصود فرصتطلبی لذتبخش دو نفر نیست که میبینند درباره بعضی چیزها در بعضی زمانهای زندگیشان همعقیدهاند، یا در کارهای خطیر و امیالشان شریکند. اینها هیچکدام دوستی نیست. گاهی فکر میکنم دوستی نیرومندترین پیوند در زندگی است و در نتیجه نادرترین. پایهاش چیست؟ همدلی؟ این واژه توخالی و بیمحتوا و خیلی ضعیف که اصلاً تداعیگر آن نیست که دوتَن در بدترین شرایط پشتیبان یکدیگرند. شاید هم چیز دیگری باشد... شاید در عمق هر رابطهای جرقهای کوچک از شیفتگی شهوانی پنهان باشد.
vihan
حالا... همهچیز تمام شده، تو در واقع جوابت را با زندگیای که انتخاب کردی دادهای. زندگی ما، کلی که نگاه کنی، همیشه جواب مهمترین سؤالهاست. در طی مسیر، مگر مهم است آدم چه میگوید، یا چه کلمات و چه ضوابطی برای توجیه خودش انتخاب میکند؟ در همین پایان است که جواب سؤالاتی را که دنیا چنین بیرحمانه از ما پرسیده، میشود در واقعیت زندگیمان پیدا کرد.
سؤالاتی از این دست: تو کیستی؟ در عمل چه میخواستی؟ به چه رسیدی؟ در چه مقاطعی وفادار یا خائن یا با شهامت یا بزدل بودی؟ آدم موقع پاسخ سعی میکند بهترین جوابها را بدهد، صادقانه یا ریاکارانه؛ اینش خیلی مهم نیست. چیزی که مهم است این است که بالاخره آدم با زندگیاش پاسخ میدهد.
raha
«عاقبت کار ربطی به مردم این دنیا ندارد. آنچه به حساب میآید همانی است که در قلبمان باقی میماند.»
Mo0onet
حجم
۱۴۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
حجم
۱۴۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
قیمت:
۱۰۱,۰۰۰
۸۰,۸۰۰۲۰%
تومان