بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش | صفحه ۶۰ | طاقچه
کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش اثر هاروکی موراکامی

بریده‌هایی از کتاب سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش

۴٫۱
(۳۳۹)
تمامِ این همگرایی، مثل یک امتزاج شیمیایی، موفقیت‌آمیز ولی کاملاً تصادفی بود ــ اتفاقی که ممکن است تنها یک‌بار رخ بدهد. ممکن است یک‌بار دیگر همان ملات و مواد را کنار هم بگذاری، همه‌چیز را مثل دفعهٔ پیش بچینی ولی هیچ‌وقت نتوانی نتیجهٔ قبلی را تکرار کنی.
Vahid&Maryam
«"آشپز از پیشخدمت بدش می‌آید، جفت‌شان از مشتری". یک جمله از نمایش‌نامهٔ آشپزخانهٔ آرنولد وِسکِر. آدم‌هایی که آزادی‌شان گرفته می‌شود، آخرسر همیشه از یکی بدشان می‌آید، نه؟ مطمئنم نمی‌خواهم این‌جوری زندگی کنم.»
FAtheme
«ایده مثل ریش است. آدم‌ها ندارند تا وقتی دربیاید. این را یکی گفته ولی یادم نیست کی.»
FAtheme
«نمی‌گویم دلم نخواسته حقیقت را بدانم. ولی بعدِ این‌همه سال، فکر می‌کنم بهتر است فقط فراموش‌اش کنم. مال خیلی وقت پیش بوده و توی گذشته به‌کلی ته‌نشین شده.» لب‌های باریک سارا روی هم آمد، بعد از هم باز شد. «به‌نظر من که خطرناک است.» «خطرناک؟ چه‌طور؟» «می‌توانی روی خاطره‌ها سرپوش بگذاری، یا چه می‌دانم، سرکوب‌شان کنی، ولی نمی‌توانی تاریخی را که این خاطرات را شکل داده پاک کنی.» سارا مستقیم به چشم‌های او نگاه می‌کرد. «هر چی باشد، این یادت بماند. تاریخ را نه می‌شود پاک کرد نه عوض. مثل این است که بخواهی خودت را نابود کنی.»
میمْ؛ مثلِ مَنْ

حجم

۲۵۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

حجم

۲۵۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۰۲ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵۹
۶۰
صفحه بعد