بریدههایی از کتاب نیایش چرنوبیل؛ رویدادنامهی آینده
۴٫۰
(۸۴)
چندی پیش از پسر هجدهسالهای شنیدم که میگفت برای چه این شنل آبی احمقانه، این چکمههای مسخره را بپوشم و بروم بمیرم؟ من نمیخواهم بمیرم! نه برای نفت، نه برای جغرافیای وسیع کشورم، نه برای وطنم. من فقط میخواهم زندگی کنم. عشق بورزم. با طلوع خورشید برخیزم و از پنجره نگاه کنم که ریلهای تراموا میدرخشند و مردمان صبح در رفتوآمدند... آیا این کم چیزی است؟ فقط زندگی کنی!
Sasan
تحول در احساسات رخ داد... دکتر به جای دلداری به زن، از شوهر در حال مرگش میگفت، «امکان نزدیک شدن نیست، نباید ببوسیدش، نمیشود نوازشش کنید! این دیگر عشق شما نیست، بلکه شیئی است که به خاطر رادیواکتیوش باید نابود شود.» اینجاست که شکسپیر عقبنشینی میکند، دانته هم. سؤال: نزدیک شدن یا نشدن؟ بوسیدن یا نبوسیدن؟
رویا
عادلانهترین چیز در این دنیا مرگ است. هنوز کسی از آن معاف نشده است. زمین همه را میپذیرد: هم خوبها
را، هم بدها را، هم گناهکاران را. و عادلانهتر از این چیزی در این دنیا نیست. من در تمام زندگیام صادقانه و سخت کار کردم. و منصفانه زندگی کردم. اما عدالتی نصیبم نشد.
Raziyeh Safdari
(اول سکوت میکند. بعد مدتی طولانی گریه). واقعاً چیزی وحشتناکتر از انسان وجود دارد؟ (دوباره ساکت میشود.)
Shadi
“بیماریهایی هستند که درمان نمیشوند. فقط باید نشست و دستهاشان را نوازش کرد.”
Clarissa
«ما یا در جنگ بودیم یا برای جنگ آماده میشدیم. در هر صورت هیچگاه زندگی نکردیم. ما حتی به چیزی شک نمیکردیم. همانقدر که ما مردمان جنگ هستیم، قهرمانان ما، ایدهآلهای ما، تصورات ما از زندگی نظامی بودهاند. همهٔ ما در دههٔ نود این تصور را داشتیم که آزادی از جایی به دست خواهد آمد اما در واقع برای آزادی احتیاج به مردمان آزاد داریم، این مردم آزاد نیستند.»
yasinds
از جنگل میتوان انتظار شکوفه داشت اما از شن هیچوقت
ヽ( ´¬`)ノپری
از بلاروس دام به روسیه میبردند و میفروختند. گوسالهها سرطان خون داشتند. اما در عوض آنها را ارزانتر معامله میکردند
ヽ( ´¬`)ノپری
سگها نزدیک خانههایشان در حال دویدن بودند و نگهبانی میدادند. منتظر آدمها بودند؛ از دیدن ما خوشحال شدند، به سمت صدای انسان میدویدند... به دیدارمان میآمدند... در خانه بهشان تیراندازی میکردیم، در انبار، در باغچه. در خیابان روی زمین میکشیدیمشان و توی کمپرسی میانداختیم. البته که خوشایند نبود. آنها نمیتوانستند بفهمند چرا آنها را میکشیم؟ کشتنشان آسان بود. حیوانات خانگی... از اسلحه، از آدمیزاد نمیترسیدند... به سمت صدای انسان میدویدند...
ヽ( ´¬`)ノپری
در خود منطقه آدم حیرت میکرد که چهطور سهلانگارانه و باخونسردی دربارهٔ حادثه صحبت میکنند
ヽ( ´¬`)ノپری
حجم
۴۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
حجم
۴۴۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۳۹ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰۵۰%
تومان