بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیاه‌چال مِستر؛ خاطرات ربوده‌شدن جلال شرفی دیپلمات ایرانی در بغداد | طاقچه
کتاب سیاه‌چال مِستر؛ خاطرات ربوده‌شدن جلال شرفی دیپلمات ایرانی در بغداد اثر محبوبه عزیزی

بریده‌هایی از کتاب سیاه‌چال مِستر؛ خاطرات ربوده‌شدن جلال شرفی دیپلمات ایرانی در بغداد

امتیاز:
۳.۸از ۱۹ رأی
۳٫۸
(۱۹)
لحظه‌ای که مصطفی داشت کشان‌کشان مرا می‌برد، چون خیلی ترسناک بود، گفتم: «تمام شد. می‌خواهند ببرند اعدامم کنند.» ترسیدم. یک‌دفعه نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که خوشحال شدم؛ این آیه به ذهنم آمد: «فاذا جاء اجلهم لایستقدمون الساعه و لایستاخرون.» آیه به دلم نشست، که اگر اجل کسی فرابرسد، هیچ کس نمی‌تواند یک ثانیه جلو و عقبش کند. خوشحال شدم. با خودم گفتم: «اگر اجلم اینجاست و خدا مقدر کرده اینجا بمیرم، این‌ها وسیله‌اند، باید کارشان را انجام دهند. اگر عمرم تمام نشده و هنوز تقدیرم ماندن باشد، این‌ها هیچ کاری نمی‌توانند بکنند.»
Ketabkhoram
گروه جیش محمد همین بعثی‌ها و نظامیان ارتش عراق بودند؛ از عناصر بعثی و دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی که منحل شده بود. شانزده گروه مسلح تروریستی بعد از سقوط صدام و انحلال این دستگاه‌ها اعلام موجودیت کردند و مشی مسلحانه در پیش گرفتند. این گروه جیش محمد یکی از آن‌ها بود. اما جیش‌المهدی، که تروریست‌ها سراغ فرمانده‌شان را از من می‌گرفتند، مخالف این گروه بود. جیش‌المهدی مربوط به جریان مقتدا صدر بود که مقابل جیش محمد و دیگر گروه‌های تروریستی قرار داشت.
zahra.n

حجم

۵٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۵٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد