بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قلب سگی | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب قلب سگی اثر میخائیل بولگاکف

بریده‌هایی از کتاب قلب سگی

۴٫۱
(۹۶)
عقل بشر از درک اتفاقاتی که در مسکو در حال رخ‌دادن است
ترمه
«مسئله این است: اگر من به‌جای جراحی شروع کنم به این‌که هرشب در خانه‌ام در گروه کر آواز بخوانم، آن‌وقت ویرانی‌ام از راه می‌رسد! اگر من بروم دستشویی و ــ معذرت می‌خواهم ــ آن‌طرف کاسهٔ توالت کارم را بکنم، و زینا و داریا پترووْنا هم همین کار را بکنند، آن‌وقت دستشویی ویرانه می‌شود. نتیجه می‌گیریم که ویرانی توی مستراح نیست، بلکه در کله‌هاست! برای همین است که وقتی این آوازه‌خوان‌ها عربده می‌کشند که "مرگ بر ویرانی!" من خنده‌ام می‌گیرد.
سورینام
نمی‌شود همزمان به دو خدا خدمت کرد! نمی‌شود همزمان هم مسیر حرکت تراموا را جارو زد و هم برای فلان آواره‌های اسپانیایی تعیین تکلیف کرد! این کار از عهدهٔ هیچ‌کس برنمی‌آید دکتر، بخصوص از عهدهٔ آدم‌هایی که دویست سالی از اروپایی‌ها عقب مانده‌اند و تا امروز حتی نمی‌توانند درست وحسابی دگمهٔ تنبانشان را ببندند!»
پوریای معاصر
چشم قضیهٔ مهمی است! چشم هواسنج است. همه‌چیز در چشم معلوم است: معلوم است چه‌کسی روحش سرشار از گرماست، چه‌کسی ممکن است بی‌خود و بی‌جهت با نوک چکمه‌اش لگد بزند به دندهٔ تو، و چه‌کسی خودش از همه می‌ترسد.
Meysam+Darvish
ثابت می‌کنم که تمام این جاروجنجال سوسیالیستی چیزی نیست جز هذیان یک ذهن بیمار... ولی حرفی که الان می‌زنم این است: چرا از زمانی که تمام این ماجراها شروع شد، دیگر همه با گالش و چکمه‌های نمدی کثیف روی پلکان مرمری راه می‌روند؟ چرا هنوز گالش‌ها را باید با قفل و زنجیر قایم کرد و تازه یک سرباز هم کنارشان به نگهبانی گذاشت که مبادا کسی آن‌ها را کش برود؟ چرا قالی روی پلکانِ ورودی را برداشتند؟ مگر کارل مارکس ممنوع کرده که روی پلکان فرش بیندازند؟ جایی در آثار کارل مارکس گفته شده که ورودی دوم خانهٔ کالابوخین در پرِچیستِنکا را باید چنان از تخته پر کرد که مجبور شویم از درِ پشتی رفت‌وآمد کنیم؟ آخر این به درد کی می‌خورد؟ سیاه‌پوستان تحت ستم؟ یا کارگران پرتغال؟ چرا پرولتاریا نمی‌تواند گالش‌هایش را همان پایین دربیاورد و مرمر را کثیف نکند؟»
rain_88
قسمت بالایی ریهٔ راستش مشکل دارد، به بیماری مقاربتی هم مبتلا شده، سر کار از حقوقش کسر کرده‌اند، در غذاخوری غذای فاسد به خوردش داده‌اند. این هم خودش، دارد می‌آید، دارد می‌آید!! با جوراب‌های نامزدش دوید تو. پاهایش یخ کرده‌اند، باد سردی به شکمش می‌خورد، شلوارش نازک است، عین پارچهٔ توری. این شندرپندرها را به خاطر نامزدش می‌پوشد.
ElaheDnp
آنچه بیش از همه مایهٔ آزردگی پروفسور می‌شود آن است که عمدهٔ مردم از کار و وظیفهٔ اصلی خود غافل مانده و مسئولیت‌هایی را برعهده گرفته‌اند که برای ایفای آن‌ها نه دانش و تخصص کافی دارند و نه آمادگی ذهنی و اخلاقی.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
تمام این جاروجنجال سوسیالیستی چیزی نیست جز هذیان یک ذهن بیمار...
AS4438
تا آن‌جا که یادم می‌آید ظرف بیست سال گذشته دوباری قطع شده بود ــ در این دوره وزمانه ماهی یک بار قطع می‌شود؟ دکتر بورمنتال! آمار موجودِ بی‌رحمی است! و شما که نوشتهٔ آخر مرا خوانده‌اید، بهتر از هرکس دیگری باید این را بدانید!
ترمه

حجم

۱۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۱۴۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد