بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول | طاقچه
کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول اثر عبدالرحیم جعفری

بریده‌هایی از کتاب در جستجوی صبح؛ جلد اول

انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۲۹ رأی
۴٫۷
(۲۹)
برای من دیگر هیچ تفریح و عیشی با لذت فروش و نشر کتاب برابری نمی‌کرد.
آسمان
آدمهای خوب به همین سادگی می‌میرند و اشخاص زشتخو و دیوسیرت همچنان یکه‌تاز میدان می‌مانند، چرا؟!
پ. و.
خدمت سربازی در همه کشورها مقدس است، در نوشته‌ها و گفتارها، در اعلانها و بخشنامه‌ها. اما با اینکه مقدس است، مثل خیلی چیزهای مقدس دیگر خواستار چندانی ندارد، و نه‌تنها خواستار ندارد، بلکه مردم مثل جذام از آن می‌گریزند؛
آسمان
دل بردی از من به‌یغما ای ترک غارتگر من دیدی چه آوردی ای دوست، ازدست دل برسرمن عشق تو در دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد رفتی چو تیر و، کمان شد، از بارِ غم پیکر من بار غم عشق او را، گردون نیارد تحمل چون می‌تواند کشیدن، این پیکر لاغر من می‌سوزم از اشتیاقت، در آتشم از فراقت کانون من سینه من، سودای من آذر من اول دلم را صفا داد، آیینه‌ام را جلا داد آخر به باد فنا داد، عشق تو خاکستر من
آسمان
اکنون که تجربه پیدا کرده‌ام، می‌دانم کسی که کار بکند، کسی که زحمت بکشد، نیازی به دروغ و ریاکاری و تظاهر به دینداری و پشت هم‌اندازی ندارد. حالا می‌فهمم، باور دارم و می‌بینم! کسی که در خانه یا کارگاه کار می‌کند و زحمت می‌کشد، وقتی برای دروغ گفتن ندارد؛ دروغ را کسی می‌گوید که می‌خواهد به جای کارِ نکرده حرف و شعار تحویل بدهد و از زحمت و دسترنج دیگران استفاده کند؛ کسی که زحمت بکشد و عرق بریزد وقتی برای زبان‌بازی و شلتاق کردن ندارد؛ همین که از کار فراغت یافت بر اثر شدت خستگی از پا می‌افتد. به گمان من بهترین محک داشتن یا نداشتن صداقت، کار است و کار...
zahra.n
کرایه دادن کتاب از ابتکارات آقای افشاری بود؛ کرایه هر کتاب بستگی داشت به تازگی موضوع و استقبالی که از آن شده بود، برای هر شب از ده شاهی تا یک ریال؛ من خودم در زمان کارگری از کرایه‌کنندگان کتابهایش بودم.
محسن
امریکاییها در امیرآباد بودند. امیرآباد سراسر بیابان بود، امریکاییها کمپ و ساختمانهایی سرپا کرده و دور تا دورش را مین‌گذاری کرده سیم خاردار کشیده بودند... این تأسیسات را بعدها به دولت ایران واگذار کردند و دولت آن را در اختیار دانشگاه گذاشت و دانشگاه نیز آن را به خوابگاه دانشجویان بدل کرد.
محسن
در جوار مادر بود که از خُردی به مردی رسیدم؛ از همان روزگارِ گاه مبهم خُردی، سختکوشی‌اش، ذره ذره و قطره قطره در بندبند وجودم رسوب کرد، تا مرد شدم؛ نظاره سختکوشی‌اش به سختکوشی عادتم داد؛ پایداری و استواری‌اش در رگ و پی‌ام نفوذ کرد، تا مرد شدم. بعدهاست که می‌فهمم بذر اگر خوب باشد، خاک اگر پذیرا باشد، دست باغبان اگر مهربان باشد، دانه روزی به بار می‌نشیند... من، ناخودآگاه، این را از خُردی آموختم... آموزگارم مادرم بود و باغبانم دستان مهربانش... با تلاش و جوشش او فرهنگ کار و کوشش در جانم جوانه زده بود...
پ. و.
تندی می‌کنم و حالا پس از گذشت سالهاگاه که با خود می‌اندیشم، می‌بینم بعضی تلخیهای زندگی‌ام ناشی از این تلخیهایی است که با مادر کرده‌ام، قدر مادر را نمی‌شناختم.
پ. و.
بعدها شنیدم پدرم هنگام مرگ که برادرها و خواهرها و همسرانش دور او بودند مرا دعا می‌کند که: خدایا، عبدالرحیم از من خیری ندیده و من به او ظلم کرده‌ام. در عوض، تو او را کمک کن و یاری فرما!
پ. و.

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۱صفحه بعد