الا ای طوطی گویای اسرار!
جلوی آن زبانت را نگهدار
سیّد جواد
بود عباسقلی خان پدری
پدر فسقلی و مختصری
شُل و وارفته و بدشکل و کچل
لاغر و مردنی و بدهیکل
کت و تنبان به تنش گریان بود
هیکلش مثل نی قلیان بود
داشت یک همسر و از آن همسر
بیست، سی تا پسر قند عسل
احد و کاظم و شهرام و سعید
اسد و قاسم و بهنام و حمید
ناصر و اکبر و محمود و کریم
یاسر و اصغر و مسعود و رحیم
حامد و بیژن و مهران و وحید
راشد و بهمن و احسان و مجید
باز هم ذکر کنم، یا کافی است؟
sadeghi
آن که رم میکند از او ابلیس
چه اِبا میکند از تیم پلیس؟
میم.ابریشمی
معتقد بود خدا رحمان است
حافظ حیثیت انسان است
هر که جان داده، خودش نان بدهد
کارها را سر و سامان بدهد
sadeghi
داشت عبّاسقُلی خان پسری
پسرِ بیادب و بیهنری
اسمِ او بود علیمردان خان
کُلفتِ خانه ز دستش به امان
پشت کالسکۀ مردم میجَست
دل کالسکهنشین را میخَست
هر سحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرمِ به گل رفته فرو
بس که بود آن پسره خیره و بد،
همه از او بدشان میآمد
sadeghi
مثل پیوند غرب با شرق است
شاعری که مهندس برق است
reza
هفت خان را به سلامت گذراند
حیف در درد خودش عاجز ماند
نمرۀ عینکش از ده رد شد
درد کتف وکمرش ممتد شد
علم و تحصیل، بلای تن شد
حاصلش آرتروز گردن شد
کار بیچاره به بن بست کشید
آخر از مدرک خود دست کشید
غورۀ قصۀ ما کشمش شد
زد و القصه مسافر کش شد
میم.ابریشمی
شش کوچه بشمر از بغل سینما ونوس
بعد از دکل، پلاک نود، واحد چهار
با رمز «تَق تَتَق تَتَتَق تَق» به در بزن
تا اینکه رأس ساعت دو موعد قرار،
با هم نشسته مختصری گفتگو کنیم
دربارۀ گذشتۀ جذاب لالهزار
YasmineGh
ظاهر و باطن او یکسان بود
برخلاف دگران انسان بود
🌷
گرچه اوضاع همه نافُرم است،
گله از وضع سیاست جرم است
نقد سازنده اگر فتنهگری است
لاجرم بیخبری خوشخبری است
🌷