بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کشوری دیگر | طاقچه
کتاب در کشوری دیگر اثر سپوژمی زریاب

بریده‌هایی از کتاب در کشوری دیگر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰ رأی
۳٫۹
(۱۰)
زندگی هر لحظه بند تازه‌ای به پای آدم می‌اندازد و آدم را به خودش محکم‌تر می‌بندد.
محمدحسین
همیشه در روزهای بارانی اندیشه‌های غم‌انگیزی درِ دلم را می‌زنند.
محمدحسین
روابط و پیوندهای آدمی با سرزمینش بسیار پیچیده است که نمی‌توان آن‌ها را تنها در دوست‌داشتن و دوست‌نداشتن آن خلاصه کرد.
محمدحسین
و نمی‌دانم چرا از شنیدن اسم کابل لذت بردم. می‌خواستم پاسکال این کلمه را همچنان تکرار کند و تکرار.
محمدحسین
مادرم می‌دانست که تنها مالک مردی است که شام‌ها با عجله سویش می‌آید و همه چیزش را با مهربانی نثارش می‌کند. و بعد از گذشت سال‌ها دانسته بودم که هیچ چیزی در جهان برای یک زن، باشکوه‌تر از این نیست که احساس کند که تنها مالک مردی است که شام‌ها با عجله سویش می‌آید و همه چیزش را با مهربانی نثارش می‌کند.
محمدحسین
متوجه شدم که هر چی از کشورم دورتر شده‌ام، به همان پیمانه رابطه‌ام با اشیای متعلق به آن پیچیده‌تر شده است.
محمدحسین
نگاهم باز به قمچین چسپیده بود و به این می‌اندیشیدم که خانه‌ام به طور ستمگرانه‌ای غربتم را به رخم می‌کشد. و یادم آمد که وقتی در کشور خودم بودم، به اشیاء طور دیگری نگاه می‌کردم. نگاهم در اشیا نمی‌خلید، رخنه نمی‌کرد و هر شیء را که می‌دیدم، پس‌منظری برایم نداشت. قمچین برایم تنها قمچین بود، نی دشت‌های غرق در غریو چاپ‌اندازان. پُشتی، پُشتی بود، نی اتاقم که وقتی پنجره‌اش را باز می‌کردم، عطر درخت زردآلو در آن می‌خزید. و یک دانه کشمش سبز هم یک دانه کشمش سبز بود، نی تاکستان‌های آفتاب‌خوردۀ کوهدامن. و متوجه شدم که هر چی از کشورم دورتر شده‌ام، به همان پیمانه رابطه‌ام با اشیای متعلق به آن پیچیده‌تر شده است
moonlight

حجم

۱۳۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۳۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد