یک روز که به همراه عمو صابر بهجایی رفته بودیم که خری راهراه را زندانی کرده بودند، ما به او نگاه میکردیم و او هم همینطور. در نگاه خر هیچچیز بهجز بیتفاوتی خوانده نمیشد. او حرفی برای گفتن نداشت. من، اما حرف زیادی برای گفتن داشتم ولی حال گفتن، نه.
maryam
فراموشی آغاز بهبودی است و بهبودی آغاز یادآوریهای دردناک. یادآوری جنگ دردناک بود. آنچه جنگ را نفرتانگیز میکند، کشته شدن انسانها نیست، بازماندگان قربانیان، نفرتانگیزترین جنبه جنگ هستند. آنان هر روز به یاد خواهند آورد.
maryam
حماقت اشکال مختلفی دارد؛ اما احمقانهترین شکل حماقت آن است که خود را دانای کل بدانی
maryam
داشتن، هرگز چیزی برخلاف نداشتن نیست. داشتن یکچیز میتواند به معنای نداشتن چیزهایی باشد که میبایست باشد؛ اما نیست.
maryam