با نگریستن خود در آینه، هرگز فراموش نمیکرد که مرگ در پس آن چهره شناور بود. کمرمق اما استوار، مانند نوشتهای سیاه که بر سرتاسر کاغذی سپید خونریزی میکند.
شهرام صفاری زاده
ماه
هنگامی که ابرها مقابل ماه شناور میشوند و روشنایی آن را کاملاً محو میکنند، همان ابرها بیدرنگ به سپیدی و سردی میدرخشند. هنگامی که ابرهای سیاه با ابرهای سپید درمیآمیزند، سایهروشن ظریفی شکل میگیرد. پشت آن طرح تاریک لکهلکه، ماه پریدهرنگ پنهان است، غرق در نوری خاکستری یا یاسی یا آبی کمرنگ، کامل یا نیمه، شکلی باریکتر حتی، رو به افول به سوی یک نقرهای تنها.
شهرام صفاری زاده
هنگامی که ابرها مقابل ماه شناور میشوند و روشنایی آن را کاملاً محو میکنند، همان ابرها بیدرنگ به سپیدی و سردی میدرخشند. هنگامی که ابرهای سیاه با ابرهای سپید درمیآمیزند، سایهروشن ظریفی شکل میگیرد. پشت آن طرح تاریک لکهلکه، ماه پریدهرنگ پنهان است، غرق در نوری خاکستری یا یاسی یا آبی کمرنگ، کامل یا نیمه، شکلی باریکتر حتی، رو به افول به سوی یک نقرهای تنها.
هرگاه که به ماه نیمهٔ برج چشم میدوخت، چهرهٔ شخصی را در آن میدید. از زمانی که بسیار کوچک بود، تمام توضیحات بزرگسالان بیفایده بود: او هرگز نتوانست اشکالی را که به او میگفتند تشخیص بدهد: یک جفت خرگوش و هاونی که در آن برنج میکوبیدند. تمام چیزی که پیدا بود دو چشم بود، به ظاهر غرق در فکر، با اثری سایهگون از بینی.
در شبهایی که ماه به طرزی عجیب بزرگ است، او میتواند پردهها را باز بگذارد و اجازه دهد نورش تمام گوشهوکنارهای آپارتمانش را غرق در خود کند. آنگاه او میتواند گام بردارد، بالاوپایین. در نوری که از چهرهٔ متفکر سپید و بزرگی میتراود، تاریکی از آن دو چشم سیاه زدوده میشود.
شهرام صفاری زاده