بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب آه | طاقچه
کتاب کتاب آه اثر یاسین حجازی

بریده‌هایی از کتاب کتاب آه

نویسنده:یاسین حجازی
انتشارات:جام طهور
امتیاز:
۴.۵از ۱۵۶ رأی
۴٫۵
(۱۵۶)
اشک از دیدگانش روان گشت و گفت «بعد از تو، خاک بر سرِ دنیا.» صدای حسین به گریه بلند شد ــ و کسی تا آن زمان صدای گریهٔ او را نشنیده بود.
LiLy !
حسین به خیمه درآمد و اصحاب گردِ او بگرفتند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
پس به حرّ گفت «می‌خواهی با اصحابِ خود نماز گزاری؟» گفت «نه، بلکه تو نماز گزار و ما همه با تو نماز گزاریم.»
میـمْ.سَتّـ'ارے
در زمینِ مشرق یا مغربش جستجو نکنید. همه را رها کنید و سوی من آیید ــ که قبرِ او در دلِ من است.
علی دائمی
حسین در بیضه برای اصحابِ خود و همراهانِ حرّ خطبه خواند: «ای مردم، پیغامبر فرمود "هر کس ببیند سلطانِ جائری را که محرّماتِ الهی را حلال شمارد و عهدِ خدای را بشکند و مخالفتِ سنّتِ رسولِ خدا کند و رفتارِ وی با بندگانِ خدا با ستم و گناه باشد و انکارِ او نکند به گفتار و کردار، بر خداست که آن ظالم را به هر جا می‌برد، او را هم بدان‌جای بَرَد."
k.t
و نامهٔ عبیداللهِ زیاد به عمرِ سعد این بود: من تو را سوی حسین نفرستادم تا دفعِ شرّ از او کنی و کار را دراز کشانی و او را امیدِ سلامت و بقا دهی و عذرِ او خواهی یا شفیعِ او باشی. کاهلی نمودی و به راحتی دل خوش کردی و آسوده نشستی! بنگر اگر حسین و یارانِ او سر به حکمِ من فرود آوردند و فرمانِ مرا گردن نهادند، آنان را نزدِ من فرست و اگر تن زدند و نپذیرفتند، سپاه به جانبِ آنان کش تا آنها را بکشی و اعضای آنها را جدا کنی که مستحقِّ اینند. و اگر حسین را بکشتی، سینه و پشتِ او را زیرِ سُمِ اسبان بسپار ــ که وی آزارندهٔ قومِ خویش و قاطعِ رحم و ستمکار است. و نپندارم که پس از مرگ این عمل زیانی دارد ولیکن، سخنی بر زبانِ من رفته است که چون او را کشتم، این عمل با پیکرِ او کنم. اگر فرمانِ من ببری، تو را پاداش دهم بر اطاعت و اگر اِبا کنی، از رایت و لشکرِ ما جدا شو و آن را به شمر گذار که فرمانِ خویش را به او فرموده‌ایم. والسلام.
*𝐻𝑒𝒾𝓇𝒶𝓃
پسر گفت «ای پدر، آیا ما بر حق نیستیم؟» گفت «چرا، سوگند به آن خدا که بازگشتِ بندگان سوی اوست.» گفت «پس باک نداریم و مُحِقّ باشیم و درگذریم.»
k.t
ابن زیاد نامه سوی حسین فرستاد، به این مضمون: به من خبر رسید که در کربلا فرود آمدی. و امیرالمؤمنین، یزید، به من نوشته است که سر بر بالش ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوندِ لطیف و خبیر برسانم یا به حکمِ من و حکمِ یزید ابن معاویه بازآیی. والسلام. چون نامهٔ او به حسین رسید و آن را بخواند، از دست بینداخت و گفت «رستگار نشوند آن قوم که خشنودی مخلوق را به خشمِ خالق خریدند.» رسول گفت «ای اباعبدالله، جواب نامه؟» گفت «این نامه را نزدِ من جواب نیست! او مستحقِ کلمهٔ عذاب است.» (حسین سوی کسی نامه نویسد که امید به هدایت و ارشادش بوَد.) چون رسول سوی ابن زیاد بازگشت و خبر بگفت، سخت برآشفت.
سیّد جواد
و من بیرون نیامدم برای تفریح و اظهارِ کبر، و نه برای فساد و ظلم. خارج شدم برای اصلاحِ امّتِ جدّم و امرِ به معروف و نهی از مُنکر خواهم و به سیرتِ جدّ و پدرم، علی ابن ابی‌طالب، رفتار کنم. پس هر کس مرا قبول کند، خداوند سزاوارتر است به حق و هر کس ردم کند، صبر می‌کنم تا خدا میانِ من و این قوم به‌حق حکم کند ــ و او بهترینِ حکم‌کنندگان است.
امیری حسین و نعم الامیر
جوانی بیرون آمد که پدرش در هنگامه کشته شده بود. مادرش زنی مردانه بود، با او گفته بود «پسرک من، بیرون رو و پیشِ روی پسرِ پیغمبر جهاد کن.» حسین گفت «پدرِ این جوان کشته شده و شاید مادرش از خروجِ وی راضی نباشد.» آن جوان گفت «مادر مرا به خروج فرمود.» پس به جنگ آمد و می‌گفت: امیرم حسین است ــ و چه خوب امیری است! شادمانی دلِ پیامبری است که بشارت‌بخش و بیم‌ده بود. پدر و مادرش علی و فاطمه است. مانندِ او می‌توانید کسی را نام ببرید؟ چون خورشیدِ درخشان صورتش و چون ماهِ تمام پیشانیش.
میـمْ.سَتّـ'ارے

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

حجم

۵۶۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۸۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
۱۶,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴۰صفحه بعد