اشعار سِلان به گفتهٔ خودش «پیامهایی در یک بطری» اند که شاید کسی آنها را بیابد و شاید هم هرگز یافت نشود.
☆Nostalgia☆
این حقیقت است که از دست دادنِ پدر و مادر و تجربهٔ زجر و آزار در آغاز جوانی، جراحاتی بر جای نهاد که آثارشان هرگز محو نشد. در طول سالهای بعد، سِلان همواره از بحرانهای حادی رنج میبُرد که بر زندگی شخصی و حرفهایاش، هر دو، شدیداً اثر گذاشت. یکی از این بحرانها اندکی بعد از موفقیت ادبی او رخ داد، یعنی زمانی که به دزدیدن اشعار ایوان گول، شاعر فرانسویآلمانی، متهمش کردند. سِلان خود شخصاً در سال ۱۹۴۹ با گول آشنا شده بود. از آنجا که اشعار اولیهٔ سِلان هم با اکسپرسیونیسم آلمانی و هم با سوررئالیسم فرانسوی مرتبط بود و گول نیز با هر دوی این جنبشها ارتباط داشت، ظهور برخی ویژگیهای سبکیِ یکسان در آثار آنها گریزناپذیر بود.
☆Nostalgia☆
آمادگی روحی و تمایل درونی خود سِلان به پارانویا موجب شد که بهشدت از بحث ابلهانه و کشداری که از آن پس درگرفت، آسیب ببیند؛ اما وضع روحی و روانیاش بهنوعی وسواس عصبی و عدم تعادل روحی شدید انجامید که با مسئلهٔ اصلی هیچ تناسبی نداشت. من خود به یاد دارم که سالها بعد در یکی از ملاقاتهایم با سِلان، او را در همین وضع یافتم. سِلان بهشدت نسبت به «خیانت» یکی از ناشران آثارش حساس شده بود، زیرا این شخص اشعار یکی از ترانهسرایان محبوب دوران نازیها را تجدید چاپ کرده بود. در اواخر زندگی سِلان، این بحرانها تشدید شد و حالتی مخربتر یافت.
☆Nostalgia☆