«خدا» برای تمامی اديان فقط «خدا» است با نامهای متفاوت...
Mary gholami
عاقل، عاقل نيست، اگر کسی را دوست دارد و نادان، نادان نيست اگر که عشق را میشناسد...»
pariya
«کنار تو خواهم نشست تا زمانی که تو کنار اين رودخانه نشستهئی.
کنار اطاقی خواهم نشست تا وقتی که درآن خوابيدهای بهدنبالت خواهم بود بههر جا که بروی سايه تو خواهم بود، سايه سايه تو، سايه سايههای تو تا وقتی...
تا وقتی که مرا از خود برانی... و بگويی:
برو... راهت را بگير و برو»
marzieh
سعی کن، فقط سعی کن زندگی کنی...
شايد عشق، قبل از موعد پيرمان کند ولی، جوانی بازگشتی در پيری دارد، آنهم زمانی است که عاشق میشويم...
maryam
همه راههای دنيا، برای من، بهتو ختم میشدند.
Mary gholami
«فراموش نکن «عشق» زنده است و تغيير نمیکند... اين «آدمها» هستند که تغيير میکنند.»
olivereader
«حقيقت» هميشه آنجائی است که «ايمان» است...»
Mary gholami
مشتاق بودم، با همه وجودم مشتاق بودم او را ببينم.
ميل داشتم، با تمام وجودم مايل بودم سخنان او را بشنوم.
...با او و در کنارش در يک کافه بنشينم، خاطرات گذشته، ياد روزهای بیخبری، خاطره ايام کودکی، دورانی را که با شيفتگی با هم بازی میکرديم، بياد آورم، يا بياد آوريم.
چراکه فرصت غنيمت است و دنيا هم وسيعتر از آن است که بتوان بهراحتی، گردشی به دور آن کرد...
marzieh
اين رود، درجايی در آن دورها، دورتر از دامنه نگاهم، فراتر از پرواز قلب و روحم بهيک رود میپيوندد، سپس به شاخهای ديگر و شاخههای دگر... که همه رو به دريا داشته و بهدريا میرسند.
...و اين اشک من است جاری بهسوی دور و دريا، تا که «عشق» من نداند برای او گريه کردهام.
نسا
سادهترين عمل، داشتن کمی جرأت است تا کلمات و عبارات خاص با معانی و مفاهيم احساسی را از خود دور کنيم، پس آنگاه به آنچه که میرسيم بيانی است متفاوت نيايشی است پر راز و رمز...
کاربر ۷۵۷۲۹۲۹