بریدههایی از کتاب روح ناآرام
نویسنده:آدام هاکس چایلد
مترجم:سودابه قیصری
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۱۶ رأی
۳٫۶
(۱۶)
همه روسهایی که تقلا میکنند با دوره استالین روبرو شوند و آن را بپذیرند، میدانند که منظور تامس هاردی چه بود وقتی نوشت: «لازمه دستیابی به بهتر، نگریستنِ دقیق به بدترین است.»
آرمان
پس از بازگشت به خانه، دوستان اغلب از من میپرسیدند آیا آنهمه مدت زندگی در آنجا و مطالعه سالهای خونبار حکومت استالین افسردهات نکرد؟ نه، اینگونه نبود. برعکس، وسعتِ دهشتِ آن دوره، الهامبخش من برای سپری کردن وقت با کسانی بود که شجاعانه با آن زمانه تیره دستوپنجه نرم میکردند تا آن را عمیقاً درک کنند و همه آنچه را که دولتمردان خواسته بودند به فراموشی سپرده شود، به یاد آورند ـ و با استفاده از آن خاطرات، مطمئن شوند که آن تاریخ خود را تکرار نکند.
آرمان
زنی از كانزاس نوشت: «طی پنجاهوپنج سال گذشته، در تقلای این بودم که بدانم چه کسی هستم. سه یا چهار سالم بود که پدرم را تیرباران کردند و تقریباً همان موقع مادرم را از من جدا کردند و به سیبری فرستادند. من نجات یافتم و در پانزده سالگی به امریکا آمدم... در پنجاه و نه سالگی، بالاخره تنها عضو خانواده را که زنده ماند و در اوکراین زندگی میکرد یافتم ـ برادرم، ایگور. او انگلیسی حرف نمیزند و من هم دیگر نمیتوانم روسی حرف بزنم.»
آرمان
در روسیهای که من در سال ۱۹۹۱ برای زندگی به آنجا رفته بودم، فقط چند سال میشد که خواندن کتابهای ممنوعه، روبرو شدن با گذشته و پرسیدن سؤالی که ذهن من و روسها را به یکاندازه مشغول کرده بود، امکانپذیر شده بود: چگونه کشوری که تولستوی و چخوف را به دنیا ارزانی داشته، توانسته بود گولاگ را نیز به جهان تحمیل کند؟ به نظر میرسید هر جا میرفتم، مردم در این باره فکر میکردند
آرمان
شاید برخی افراد قدیس به دنیابیایند و برخی شیطان، اما بیشتر ما جایی در آن میانه هستیم و تحتتأثیر آنچه مردم پیرامون انجام میدهند، قرار داریم.
شهریار
در سرتاسر تاریخ، انسانها بهطور مكرر مردم كشورها، نژادها و مذاهب دیگر را سلاخی كردهاند. اما كشتارجمعی مردم خود، از موارد بسیار نادر است.
شهریار
درست یک روز پس از انتشار کتاب، تلفنم زنگ خورد و صدایی پرطنین و لهجهدار گفت: «من کتابتون رو خوندم! من اونجا بودم.» صدا متعلق به دکتر یانوش برداخ بود که معلوم شد چهار سال از عمرش را در اردوگاههای كولیما، مرگبارترین بخش گولاگ ـ كه پنجاه صفحه آخر كتاب به آن اختصاص دارد ـ سپری كرده بود. برداخ نهتنها زنده مانده بود، بلكه حتی از مجازات زندان داخلیای شبیه آنچه دیده بودم جان سالم بهدر برده بود، زندانی كه كف آن بهعمد از آب یخ پر میشد. او عاقبت به امریکا آمد و جراح ترمیمی مشهوری شد، مبدع برخی از پروسههای استاندارد برای ترمیم لبهای شكری و شكافتگی سق دهان در سراسر جهان. رژیم استالین، آزادی و تقریباً زندگیرا از او ستانده بود؛ او زندگیاش را صرف ترمیم صورت بچهها كرد. ما دوستانی صمیمی شدیم و او پیش از مرگش، دو كتاب فوقالعاده از خاطرات روسیه استالین نوشت؛ اولی درباره زمان اسارتش در كولیما بود: انسان گرگ انسان است: نجات از گولاگ.
آرمان
و اینگونه معلوم شد که سال ۱۹۹۱ بهترین زمان برای سفر اکتشافی من بود. زمانی بود که گورهای جمعی تازه باز شده بودند و من قادر بودم چندتا از آنها را از نزدیک ببینم و در یکی از آنها، جمجمههایی را ببینم که جای سوراخ گلولهدر آنها بهوضوح دیده میشد. زمانهای بود که بالاخره دیدن اردوگاههای قدیمی گولاگ امکانپذیر شده بود و من هرگز ایستادن در ویرانههای یکی از آنها را فراموش نخواهم کرد؛ بوتوجیچك، جایی آنقدر سرد و دورافتاده و در محاصره تپههای صخرهایِ برفگرفته كه سیارهای دیگر به نظر میآمد. حتی آنجا، در آن مكان كه مثل سطح ماه متروك بود و تا فرسنگها هیچ راه فراری جز رو به دشتهای پوشیده از برف نداشت، حتی در آنجا هم، اردوگاهْ یك زندان داخلی داشت با دیوارهای سنگی قطور و پنجرههای پوشیده با میلههای آهنی. از همه مهمتر، زمانهای بود كه جان بهدر بردگانِ چنین اردوگاهها و دورهای كه آنها را برپا كرده بود، مشتاق بودند داستانهایشان را تعریف كنند.
آرمان
«ما را در واگنهای احشام به روستایی در هفتاد کیلومتری کاراگاندا بردند. یک ماه در راه بودیم و برخی از گرسنگی مردند. در کریسمس ۱۹۴۱ به مقصد رسیدیم. آنها ما را در کلبههایی متروک جا دادند. حتی یک درخت هم آنجا نبود. بوران بود. عمویم دچار اختلال روحی شده بود، او فقط خواب غذا میدید. بلافاصله مردان را برای کار در معادن زغالسنگ بردند. مادرم به دیدن زنی که مسئول مزرعه اشتراکی بود رفت و گفت: "چوب برای گرم کردن کلبه نداریم." زن گفته بود: "با برف گرمش کنید!"
ali73
هیچ تلخیای بروز نداد. او درباره زندگیاش در گولاگ طوری صحبت نکرد که گویی اشتباهی سترگ دربارهاش انجام شده بود، بلکه انگار امری غیرقابل اجتناب بود، مثل بیماریای مسری یا خشکسالی. سکوت بزرگ نسبت به روش سیاسی استالین، حافظه او را درباره آنچه روی داده بود، واپس نرانده بود، بلکه هرگونه احساسِ این را که حق دارد برای آن عصبانی باشد در وجودش سرکوب کرده بود.
ali73
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
قیمت:
۱۷۶,۰۰۰
تومان