نظرات درباره کتاب اعتراف و نقد و بررسی خوانندگان | طاقچه
کتاب اعتراف اثر لئو تولستوی

نظرات کاربران درباره کتاب اعتراف

۴٫۲
(۱۱۳)
Dexter
بسیار عالی بود داستان زندگی تولستوی از ایمان سستش در کودکی ، بی ایمانی او در جوانی ، شک و ایجاد پرسش هایی در مورد هدف زندگی اش ، جستجو و تحقیق برای یافتن خدا و معنای زندگی ، بازگشت او به مذهب ، ناامیدی او از عقاید خرافی مذهب و جستجویش تا پایان عمر برای پیروی از مذهب حقیقی و دوری از خرافات این کتاب علاقه ی من رو به مطالعه در مورد زندگی تولستوی واقعا زیاد کرد...با مطالعه ی منابع دیگر و خوندن نظرات نهایی تولستوی در مورد خدا و مذهب، فهمیدم تولستوی در نهایت مسلمان شد. اعتقاد تولستوی در مورد قرآن و اسلام واقعا برام جالبه...و جالب اینکه کتابی هم تولستوی در رابطه با احادیث حضرت محمد ص جمع آوری کرده که سال ها توسط دولت روسیه مخفی شده بود و همچنین ماجرای اسلام آوردن این اندیشمند صد سال سانسور شد...مدارک زیادی هم برای اثبات این مدعا وجود داره ، از جمله نقل قول های خود تولستوی ، کتابی که اخیرا از او پیدا شده و همچنین اینکه برخلاف سایر مسیحیان روس روی قبر وی صلیب وحود نداره. تولستوی در نامه ‌ای به «یلناوکیل‌اووا» نوشته بود. «برای من محمدی بودن، از ستایش صلیب (مسیحیت) در مقام بالاتری قرار دارد و در این مقایسه، من اسلام را برمی‌ گزینم. اگر انسان‌ها حق انتخاب داشتند، هر انسان عاقل «پرودسلاو»، (مذهب مسیحیت غالب در روسیه)، بدون شبهه و بی ‌تردید، محوری بودن خدای یگانه و پیامبرش را قبول می‌ کرد
شازده کوچولو؟!
نظر خوبی بود!
صادقی
دوست عزیز.ممنون ازتوضیحات خوبتون که باعث شد برای خوندن این کتاب مشتاق تربشم.تشکر🙏🌹
seymosa
واقعا چرا ؟🙃🙃🙃😁
Mohammad
(۴-۲۲-[۶۳]) "چه هستم، چرا زندگی میکنم و معنای زندگی چیست؟" شاید این نخستین و مهم ترین پرسشیه که انسان متفکر از خودش پرسیده و قدمتش به اندازه ی عمر بشریت باشه؛ تولستوی همچون هر انسان خردمند دیگری بعد از آگاهی از این مسئله به دنبال یافتن پاسخ برای اون میره؛ او این مسیر رو با شک دکارتی و کنار گذاشتن تمام اعتقادات خودش شروع میکنه؛ برای یافتن پاسخی منطقی به همه ی علوم چنگ میندازه، با واقعیت جهانِ ابزورد روبرو میشه و سرانجام این علوم اون رو به سمت نیهیلیسم هدایت می کنند؛ او ازینکه میبینه دیگران با وجود پوچی و بی معنایی زندگی همچنان به اون ادامه میدن تعجب میکنه و به این نتیجه میرسه که نحوه ی برخورد افراد با این مسئله خارج از این چهار حالت نیست؛ (۱) اونقدر احمقند که به این سوال فکر نمی کنند و در بی خبری به سر میبرن تا بمیرند. (۲) با وجود دانستن این مسئله در پی لذات دنیوی میرن همچون اپیکور و پیروانش. (۳) با واقعیت دنیا روبرو میشن و خودکشی میکنند. (۴) از پوچی دنیا آگاهند ولی با درد و رنج به زندگی ادامه میدن. تولستوی با وجود تمام این ها میگه اگر کسی نتونسته پاسخی برای این پرسش پیدا کنه شاید دلیلش این باشه که سوال اشتباهه و یا نمی توان با دلایل منطقی اون رو پاسخ داد؛ در ادامه از علوم دلسرد میشه و در جای دیگری به دنبال پاسخ میگرده یعنی: مذهب. با سبک سنگین کردنِ اعتقاداتِ مردم به دنبال راهی برای نجات ازین سردرگمیه و بالاخره به این نکته پی میبره که پاسخ این پرسش رو فقط مذهب میتونه بده نه علوم؛ ایمان به خداوند، یگانه راه رهایی از این منجلابه (اینجا تحت تاثیر کانته) و با کمک ایمان به خداوند میتوان به زندگی معنا داد و از این پوچی و بیهودگی نجات پیدا کرد؛ و در نهایت استنباط میکنه که زندگی و جهان پوچ و بیهوده نیست و داستانش رو با ایمانِ به خداوند، به زیبایی تمام میکنه. خواندن این کتاب میتونه تجربه ی خیلی خوبی باشه ارزشِ وقتی که میذارین رو داره.
مجتبی
کتاب اعتراف، درونی نوشت‌های تولستوی از وضعیت جهان بینی و درونی اوست. او میخواهد به سوالات مهمی که همه ما درگیر آن هستیم و گاها آگاهانه یا ناخودآگاه آن را واپس میزنیم پاسخ بگوید و آن پرسش این است که زندگی چیست و اساسا هدف ما از بودن در این جهان چیست و به دنبال یافتن پاسخی برای آن و در واقع، یافتن معنایی برای زندگی است. تولستوی برای یافتن پاسخ سوالش به سراغ علم، فلسفه و منطق میرود و در تمامی آنها به بن‌بست می‌رسد و جوابی جز پوچی زندگی پیدا نمیکند. در اینجا میگوید انسانها به چهار حالت مختلف در مواجهه با این سوال دچار می‌شوند. یا اساسا پیگیر آن نمی‌شوند و خود را به جهل میزنند. یا به دنبال اپیکوریسم و لذت بردن از دنیا و زندگی میروند بدون داشتن هدفی خاص در زندگی. یا به خودکشی دست می‌زنند و در نهایت آنهایی که جرات آن را ندارند با افسردگی به زندگی خود ادامه میدهند. و این همان نکته‌ای است که در کتاب مغازه خودکشی جریان دارد که کل کتاب نوسان بین مرحله سه(خودکشی) و اپیکوریسم (لذت طلبی) از زندگی است که هر دو نتیجه پوچ انکاری و نهلیسم است. در ادامه به نتیجه‌ای که به آن رسیده دوباره شک میکند و میگوید شاید یکجا اشتباه کرده و خیلی منطقی به ماجرا نگریسته و به چیزی برخورد میکند که از ابتدای کتاب اولین چیزی است که آن را کنار می‌گذارد و آن ایمان است. مثال جالبی میزند و میگوید ما مثل کودکی هستیم که ساعتی را باز کرده،فنرش را از جا درآورده و از اینکه ساعت کار نمیکند دچار وجد شده‌ایم. و به این نتیجه می‌رسد ایمان، تنها چیزی است که به زندگی معنی می‌بخشد و بدون آن، سراسر زندگی جز پوچی چیز دیگری نیست. در مواجه با انسان‌هایی که ادعای ایمان داشتن میکنند به دو دسته برخورد میکند. عده‌ای قلیل که هم سطح طبقاتی او(مرفه) هستند و ایمانشان اپیکوری است و نه ایمانی واقعی و دسته‌ای از قشر پایین جامعه که ایمانی سخت و رسوخ‌ناپذیر دارند با وجود تمام رنج ‌هایی که در زندگی به آنها تحمیل می‌شود و نکته عجیب ماجرا اینجاست که اگر قشری بخواهد از ایمان بگریزد، آن قشر، همین مردم فرودست و رنج دیده هستند به واسطه آنچه بر سر آنها آمده اما ماجرا کاملا برعکس است. رنج، کلیدواژه رشد و تعالی آدمی است. انسان بدون رنج و گذر از آن چگونه میتواند خودش را جلا دهد. اما ماها معمولا زندگی لذت طلبانه اپیکوریسمی را می‌پسندیم و از رنج گریزانیم و شاید دلیل آن همان پوچ‌انگاری ماها نسبت به زندگی است و به همین سبب میخواهیم این چند صباح را که نمی‌دانیم برای چه در آن وجود داریم و نفس میکشیم با لذت سپری کنیم و با اهداف پوچ نئولیبرال، که برای ماها، موفقیت و هدف زندگی تعریف میکنند و انسانهایی را موفق میدانند که غرق ثروت و قدرت و لذت هستند، همسو میشویم. و شاید مانند تولستوی در سن پنجاه سالگی، این سوالات در ذهنمان جلوه کند و آن وقت بفهمیم که بیشتر عمرمان را نمی‌دانستیم برای چه زندگی میکنیم و همچون برده‌ای به خواست و با تعاریف منفعت‌جویانه دیگران زندگی کرده ایم. ما مانند کسی هستیم که وظیفه‌ی بالا و پایین بردن دستگیره‌ای را بردوش میکشد و تمام منطقش به او میگوید که در حال انجام کار عبث و بیخودی است و این تلاش بیهوده‌ای است. فارغ از اینکه نمی‌بینیم این کار ساده‌ی عبث بالا و پایین کردن دستگیره سبب میشود باغی آبیاری شود، حیوانات و انسانهای زیادی از آن آب بهره‌مند شوند و... در قسمت پایانی کتاب درگیر تناقضات در آیین های مذهبی مختلف میشود اما میداند که کلید راه در همین جاست و باید بیشتر آن را جست و عمق پیدا کرد. در انتها به این نتیجه می‌رسد که تنها راه نجات از سقوط از این ورطه حولناک زندگی، تکیه دادن به ستونی محکم،مطلق و همیشگی است. یکی از بهترین کتاب‌هایی بود که خوندم و مزیت مهم آن صدقات نوشتار بود، نه سفارشی نوشته شده بود، نه اسیر جو اطرافش شده بود و... و فکر میکنم هر کدام از ما باید یک اعتراف نامه برای خود بنویسیم تا بفهمیم چگونه و برای چه تا کنون زیسته‌ایم و معنی و هدف زندگی مان چیست.
امیرعلی واعظی
بلافاصله بعد از اتمام کتاب به بخش نظرات آمدم و این نظر شما بسیار ثقیل و دلچسب بود. از خلاصه مفیدی که راجع به کتاب نوشتید، سپاسگزارم. سوال: به نظر شما منظور تولستوی از اون ستون محکم و استوار (طناب) در پایان کتاب چه بود؟ به چه ریسمانی چنگ زد و از چاه سقوط خودشو بیرون کشید؟!
fereshteh
کاش بگید ترجمه خوب هست یا نه
رضوان
خلاصه تون کامل و جالب بود
غریبه
🔸جوانی تولستوی وقتی شانزده سال داشتم از خواندن دعا دست کشیدم و رفتن به کلیسا و روزه گرفتن را به دست فراموشی سپردم. دیگر هیچ اعتقادی به آنچه که در کودکی فراگرفته بودم نداشتم. اما به چیزی ایمان داشتم که نمی‌توانستم بگویم چیست . به خدا ایمان داشتم یا دست کم می توانم بگویم وجود او را انکار نمی کردم. حالا که به آن زمان فکر می کنم به روشنی می بینم که ایمان من در آن دوره ، جدا از غرایز حیوانی زندگی‌ام ،ایمان واقعی و کاملی بوده است. اما هدف این ایمان واقعی و کامل و هدف آن چه بود؟پاسخ این سوال برایم روشن نبود تلاش می‌کردم تا خود را از نظر هوش و خرد به کمال برسانم به همین دلیل در هر زمینه ای مطالعه می کردم. سعی کردم ارادده ام را قوی کنم ، قوانینی برای خود تعیین و از آن پیروی کردم. خود را از نظر جسمانی به کمال رساندم. با انجام ورزش ها توانایی ها و قدرتم را افزایش دادم و با تحمل سختی ها صبر و تحملم را بالا بردم. از نظر من همه‌ی اینها می توانست تکامل فردی باشد.البته ابتدا هدفم رسیدن به کمال اخلاقی بود، اما بعد به صورت اعتقاد به کمال ، در کلی جلوه‌گر شد. دوست داشتم. از صمیم قلب آرزو می کردم آدم خوبی باشم ، اما جوان بودم. احساساتی و تنها . به تنهایی در جستجوی نیکی بودم. هربار تلاش می کردم درونی ترین آرزوهایم را به نمایش بگذارم مورد تحقیر و تمسخر دیگران قرار می‌گرفتم. اما هرگاه تسلیم آرزوهای پست و حقیر می شدم مورد تشویق و تحسین واقع می شدم. هرگاه تسلیم این آرزوهای مخرب میشدم شبیه بزرگتران می‌شدم و احساس می‌کردم آنها نیز از من راضی و خشنود هستند. یادآوری آن سالها چیزی جز وحشت و نفرت و رنج برایم ندارد.در جنگ افرادی را کشتم ، عده ای را به دوئل دعوت کردم تا آنها را بکشم ، قمار می کردم و حاصل رنج و زحمت رعایا را بر باد می دادم و تنبیه‌شان می کردم فساد، فریب ، دروغ، ، دزدی ، مستی ، خشونت ، قتل و جرمی نبود که مرتکب نشده باشم. با این وجود همواره مورد تحسین و احترام دیگران بودم ، دیگران مرا مردی نسبتا پایبند به اخلاق می دانستند... 📚اعتراف ،لئو تولستوی
فاطمه
نمیدونم چیشد ولیکن یهو طاقچه خودش منو عضو کتابخونه کرد(یاد دوران دبیرستان افتادم که هر سال الکی به منم کنار شاگردا اولا و المپیادی ها جایزه میدادن،دوستامم میپرسیدن چرا آخه؟خیلی شیک میگفتم چون بچه خوبیم عزیزان شما نیز چون من باشید) در کل ممنون از طاقچه،میدونم چون بچه ی خوبیم این هدیه رو به من داد... کتاب فوق العاده ارزشمندی بود... صداقتش دوست داشتنی بود... وقتی شخصیت بزرگی مثل تولستوی میاد تموم چالش ها و دغدغه های فکریشو اینقد صادقانه و دوستانه با ادم به اشتراک میذاره حس "دوست ِنزدیکِ تولستوی بودن" به ادم دست میده...💗
میـمْ.سَتّـ'ارے
ترجمه ی کتاب خیلی خوب و روان هست و از همون سطور اول مشخصه این کتاب در مورد شک و بعد به یقین رسیدن نویسنده ی بزرگ لئو تولستوی هست. کلید رسیدن به یقین تفکره چیزی که تولستوی رو به یقین رسوند و به همین خاطرهست که حدیث داریم یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادته، تفکر درهایی به سمت انسان باز میکنه که اون سرش ناپیداست...😊 و از این تفکر چه معرفت عمیقی پیدا کرد لئو تولستوی.. این کتاب من رو از خود بی خود کرد و بعد من رو به خود اورد. 📌از کاربر عزیز dexter تشکر میکنم به خاطر نظرشون برای این کتاب که من رو ترغیب به خوندن کرد
میـمْ.سَتّـ'ارے
🌱🙏
S
قبلا تمشک را از این نویسنده بزرگ خوانده بودم و تا حدودی با نحوه زندگی و اعتقاداتش آشنایی داشتم. او با وجود تمکن مالی، ساده زیستی را در زندگی خود انتخاب میکند و از دنیای مادیات کناره میگیرد و مانند رعایا زندگی ساده ای بر می گزیند. این اثر فوق العاده بود ترجمه اثر بی نظیر بود. از نشرروزگارنو بخاطر ارائه این اثر متشکرم. شما در این کتاب با جنگ درونی لئو در مورد علت وجودی خود و چرایی هایی از این قبیل آشنا میشوید تا جایی که وی به پوچی میرسد. اماتفکر و کشمکش درونی لئو را وادار به واکاوی در علوم مختلف میکند بلکه بتواند پاسخ سوالات خود را بیابد و در ادامه .......
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
کل کتاب در مورد سوال نویسنده از خودش، که معنای زندگی چیست؟ و مسیری که تولستوی برای رسیدن به جواب طی می کند. کتابی هست که خواننده رو برای خواندن تشویق میکنه، پایان کتاب خیلی جالب و واقعی بود.
msadeq
از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود. ماحصل کتاب
mykamran
به قول سورن کیرکیگور ایمان می آورم چون عقل ندارم انسان نمی تواند با ظرف منطق به پاسخ های که حاصل احساسات فراتر از منطق هست جواب بدهد ، و در زندگی باید به درک و احساسات خود بیشتر اعتماد کند تا ذهن سفسطه باف فلسفیش و به قول تولستوی در عین حال که حس ترس و تهدید را داری در آن لحظه ایمان و امید هم وجود دارد و جنس زندگی ایمانی از جنس ترس و لرز است
mykamran
ممنون بابت کامنتتون 🙏
همت
این حرف با فلسفه ی اسلامی در تناقض است اول اینکه ابتدا گفته فقط اموری که فراتر از عقل و منطق هست را باید با احساسات و درک قبول کرد ولی بعد یک تعمیم بیجا گرفته و گفته که کلا در زندگی باید بیشتر به درک و احساسات اعتماد کنیم ثانیا ولی ما میبینیم که خدا را میشود از راهی کاملا فلسفی و عقلانی اثبات کرد ثالثا مغالطه در ذهن سفسطه باف فلسفی ... اتفاقا این احساسات هست که سفسطه باف و گول زن است و چیزی را که خودمان میخواهیم به جای واقعیت به ما عرضه می دارد نه فلسفه رابعا خداوند ما را طوری آفریده که بتوانیم به تمام پرسش های مورد نیاز سعادتمان جواب بدهیم ولی اگر بگوئیم در بعضی اوامر خودتان هر چه احساس کردید درست است یعنی واقعیت (آنکه واقعا درست است)نسبی است و هر کسی واقعیت را آنطور که احساس میکند بپذیرد یعنی در حقیقت واقعیتی معین در کار نیست و باید قبول کنیم ثمره ی اینچنین نظری پوچگرایی است و درنهایت نقض خداست خامسا میدانیم که خدا راه سعادت را در اختیار ما نهاده و تمام ابزار و زمینه ها را نیز برای ما محیا ساخته چنین پرسش هایی وجود ندارند به جز در بحث ذات خدا سادسا حتی اگر فرآیند مطمئن فلسفی در پاسخ به بعضی شبهات به راهی منجر نشد میتوانیم همه واره به بعضی از این شبهات درجه ای از درستی اطلاق کنیم و بر اساس آن عمل کنیم.....
💚Book lover💚
الان تمومش کردم.به شدت توصیه میکنم مطالعه این کتاب رو به علاقمندان تمام ژانر ها.کتاب با کششی هست وبا تک تک کلمات و سطر به سطرش ارتباط برقرار میکنید💚💚💚
لویی فردینان سلین
همیشه عاشق تولستوی و کتاباش بودم و بعد از این که این کتابو خوندم بیش تر شیفته اش شدم.
رهگذر
لعنتی چرا نمیشه کتابایی که از کتابخانه همگانی میخریم عبارتاشو علامت بزنیم یا یادداشت کنیم
Mahdi
واقعا کتاب جالبی بود گویی نگارنده شهود درونی خودش را در لحظات مختلف با ادبیات زیبا و عجیب با ما به اشتراک می گذارد.
بيژن
ترجمه خیلی روان و ساده ای داشت. نویسنده به سوالی که سالهاست درگیرش کرده و جواب هایی که گرفته پرداخته. خیلی از خوندنش لذت بردم. فک می کردم کتاب خسته کننده ای باشه ولی عالی بود.
ali bashardoost
واقعا لذت بردم. کتابی بود برای اثبات لزوم دین در زندگی اونم با قلم شیوای نویسنده حاذق روس تولستوی بزرگ. توصیه میکنم حتما کتابو مطالعه کنین به خصوص برای اون دسته از افراد که مثل خودم با بحران معنوی در زندگی دچار شده اند. واقعا دیدگاهمو به دیانت و زندگی که ارتباط تنگاتنگی با هم دارند عوض کرد. ممنون از وقتی که گذاشتید. یا حق
مهدی
یکی از جذاب ترین کتاب هایی که تا به حال خوندم
احسان
خودنوشتی کوتاه در مورد تولستوی. در مورد ابهامات اساسی که در زتدگی هر فردی ممکنه پیش بیاد . تولستوی درک رو به جای استدلال میزاره و به جواب میرسه. انتهای کتاب در اصل شروعی برای پروژه ای بزرگتر هست.
علی حسینی
در واقع مسیر معنای زندگی تولستوی از یقین به چیزهایی که وجود دارن و چون و چرا ندارن تا شک عمیق به پیش فرض ها و پس از جستجو و مطالعه رسیدن به یقینی که حاصل تجربه و اگاهیه و اینکه معنای زندگی خیلی همیشه چیز عجیب، غریبی نیست و ممکنه تو چیزای خیلی ساده باشخ
hanieh
دوستانی که خوندن میشه بگن کسایی که به کتب فلسفی علاقه ای ندارند با این کتاب می تونند ارتباط برقرار کنند یانه؟

حجم

۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد