نظرات کاربران درباره کتاب چایت را من شیرین می‌کنم

من همیشه قبل از اینکه کتابی رو شروع کنم مصاحبه‌ی نویسنده درباره‌ی اون کتاب رو تو اینترنت پیدا میکنم و میخونم تا توقع‌ام و نگرش‌ام به کتاب عادلانه باشه و تو ذوقم نخوره. این کتاب هم یه رمان تلگرامی بوده که خود انتشارات پیشنهاد چاپش رو میده پس از اونجایی که خود نویسنده به این مورد اعتراف کرده، اشکالات فاعل و مفعولی و نگارش ادبی که دوستان مطرح کردن رو نباید لحاظ کرد. البته که لحن داستان اختلالی در فهم و اثر گذاری و ارتباط گیری‌ش با من ایجاد نکرد. واااقعا لذت بردم. یه جورایی رمان راهبردی بود چون انواع اقسام مسلمون ها رو به ظرافت و دقت توصیف و مخاطب رو دلبسته‌ی اسلام حقیقی کرد! و اینکه این توصیفات ضمن اتفاقات داستان بود واقعا جذابش کرده بود. خیلی‌ جاهاش گریه کردم و من رو شدیدا با خودش همراه کرد. لبیک یا زینب (س) ⁦❤️⁩⁦

چقدر حال وهوای خوبی داشت.. مدتها بود داستانی به این شیرینی نخونده بودم واینقدر به شخصیت‌هایش نزدیک نشده بودم.. این داستان وجودخدایه همیشه حاضر وناظر به ما رو خیلی بیشتر یاداوریمون میکنه... وگوشه ای مجاهدت‌های پاسداران ما در مقابل گروه تروریستی داعش... خوندنش ضرر نداره👌🏻

در کل از خوندن این کتاب راضی ام اما ستاره ی آخر رو خاموش گذاشتم چون ``یان`` به شکل کودکانه ای از کشته شدن نجات پیدا کرد و بعد هم قبول کرد که هویت و ملیتش رو تغییر بده!!! و یکسری توجیهات این چنینی برای اتفاقات میانه ی داستان که به نظرم میشد اونها رو بهتر پردازش کرد. ضمناً نمی دونم چرا در اکثر رمان های عاشقانه ی مذهبی (حداقل درمورد اونهایی که بنده مطالعه کردم) معمولاً پسر ها به تنهایی بارِ اسطوره ای داستان رو به دوش می کشند. و در واقع در اکثر این رمان ها پسر یک انسانِ معنویِ کاملِ دوست داشتنی هست که دختر رو تغییر میده. درحالیکه میشه عاشقانه های مذهبی رو طوری نوشت که در اون دختر و پسر ``هم پایِ هم`` رشد کنند و به تعالی برسند و در واقع میشه حسِ ``زوج اسطوره ای`` بودن رو به مخاطب القاء کرد.

از همان ابتدای رمان متوجه سیر داستان شدم برخلاف داستان پردازی متوسط نویسنده، توصیفات بسیار قوی در کتاب به کار رفته است اما یک انتقادی که به داستان داشتم این بود که: وقتی در یک نوشته شبهه ای مطرح میشود باید به توان به خوبی به آن پاسخ داد. برای مثال در ابتدای داستان شخصیت اول داستان به شدت از حضور خدا در زندگی اش گله مند بود و نفرین میکرد. درطرح شبهه باید خیلی دقت داشت زیرا اگر داستان را دقیق مطالعه کنید می بینید که در آخر دختر عاشق خدا میشود اما اینکه چجوری عقیده اش زیر و رو میشود به درستی و با استدلال دقیق بهش پرداخته نشده است. و اگر مخاطب کتاب ، خود، شخصی باشد که عقیده چندانی نداشته باشد با دلایل کتاب قانع نمیشود!!"

کتاب فوق العاده زیبایی بود، حتی برای اونایی هم که کتاب عاشقانه دوس دارن هم توصیه میکنم

فوق‌العاده است👌💖 لذت بردم🌹👌 پیشنهاد میشه...

عاشقانه ای میان جنگ و نفرت بسیار عالی جذاب و پرکشش کلا داستان خیلی خوب ادمو درگیر میکرد.... بنظرم یکی از بهترین آثار درباره شهدای مدافع حرم هست .

داستان خوب شروع میشه و تا نیمه خوب پیش می‌ره اما از اون به بعد اغراق آمیزه، نویسنده می تونست روند تحول سارا رو با تامل بیشتری پیش ببره، با این حال به نظرم ارزش یک بار خواندن رو داره.

سلام کتاب زیبا و تاثیر گذاریه... بنظرم یه ایراد کوچیک داشت... کاش اینقققققدر توصیف حالات درونی و بیان احساسات و تنفرش از برخی عقاید زیاد نبود! از یه جایی به بعد یکم خسته کننده می نمود! اما واقعا کتاب زیباییه... بشدت توصیه میکنم به کتابخونای قشنگم 😊

دوست داشتمش چقد این زنان ،مادران روح بزرگی دارن،چه صبری خدا بهشون داده... با مسئله شهادت و مدافع حرم اصلا کاری ندارم...که امیدوارم هیچوقت جنگی نباشه... اما این زنان چقد بزرگن ،بزرگتر از شهیدشون ،بزرگتر از هداف مدافعان حرم...اونا رفتن...اما این بزرگواران هستن با خاطرات عزیزانشان... من چنین روحیه ای تو خودم ندارم که راضی بشم عشقم ، تمام هستی من بره تو این راه، روح من کوچکتر ازین حرفا... اما این زنان و مادران چه تو جنگ هشت ساله ، تو دافع از حرم ،چه پاسداری از مرز ها و ...خیلی روح بزرگی دارن که در تصور من حقیر نمیگنجه

داستان دختری به نام ساراست که به خاطر وضعیت پدر به همراه خانواده اش مجبور به ترک وطن میشه. حالا چندین سال گذشته و سارا با بدمستی پدر و کتکهاش و حمایتهای برادرش دانیال بزرگ شده. سارا و دانیال تو خلا هستند و در واقع به هیچ چیز اعتقاد ندارند اما کم کم دانیال عوض میشه مهربون ترمیشه و سارا متوجه میشه دانیال توسط دوستش مسلمان شده و معتقد به خدایی که سارا ازش متنفر هست... ************************ نیمه اول خیلی خوب بود گرچه خالی از اشکال هم نبود اما نیمه دوم داستان افت پیدا کرد. من نیمه اول رو خیلی دوست داشتم، نویسنده خیلی خوب درماندگی یک خواهر از پیوستن برادرش به داعش رو تصویر کشیده بود و از اون بهتر وحشی گری های داعش به نمایش دراومده بود. زبان ادبی کتاب که پر از تشبیه و آرایه بود هم برام خوشایند بود. حتی اسم داستان هم به خوبی انتخاب شده بود و متناسب با داستان بود. طرح جلدش هم با معنی بود گرچه از لحاظ گرافیکی جای کار بسیار بود. اگر دقت کنید روی فنجان چای ماهی هست که هر چی بالا میره کامل تر میشه یا برعکس هر چی کاملتر میشه بالاتر میره. اما امان از کلیشه ها که از نیمه ی دوم وارد داستان شیرین ما شدند و تلخش کردند نیمه دوم رو دور تند خوندم پنجاه_شصت صفحه در میون اما باز هم نویسنده برای ما سورپرایز داشتند و اتفاقاتی افتاد که اصلا به ذهنم خطور نمی کرد، گرچه این اتفاقات باورپذیر هم نبودند. پایانش هم جالب و درخور بود. صمیمانه از نویسنده تشکر میکنم کارشون قابل تحسین و تشکر بود ممنون که نوشته اتون ادای دینی به شهدای مدافع حرم بود. در کل کاری قوی نیست اما بسیار بسیار ارزشمنده. به امید روزی که کتابهای بهتر نویسنده رو بخونم...

"وَ عِشْقْ قافیه اَشْ گرچه مُشْکِلْ اَسْتْ اَمّا خُدا اَگر که بِخواهَد رَدیف خواهَد شُد"

عااالیییی بود. پا به پای سارا اشک ریختم. ممنون از همه مدافعان حرم.

ای وای راضی به زحمت نیستم🙈 پس" چراغ ها را من خاموش می کنم" طاقچه که اینکارو نکرد😁

زمانی ترقیب شدم این کتاب رو بخونم که دیدم دوستام کسایی که دلشون به این راحتیا شاید نرم نمی شد، یک زنگ تمام کلاس رو برای پایان این کتاب و لحظه های پر از عشق، انتظار و دوری برادرانه ها و عاشقانه ها صرف کرده بودند و اشک تمام صورتشون رو شسته بود، زمانیکه کتاب رو خوندم فهمیدم عشق با یاد خدا چه زیباست و عشق برای شهادت و رسیدن به دوست چه حالی داره😢

با خوندن این کتاب حس عجیبی داشتم... بعضی قسمت هاش انگار حرفای خودم بود از ته دل...

برخلاف نظرات دوستان خیلی کتاب آنچنانی نبود... هیچ نکته یا جایی رو نداشت که برجسته باشه وجدیدباشه...شهید شدن حسام هم خیلی مصنوعی بود وازهمه بیمزه تر آرامش سارا بود...خیلی داستان سردوبی روحی بود...یخمک بود واقعا...داعش ومادره افسرده وپدر الکی ودختر افسرده وسرطان شهادت و....یه جای امیدبخش وخوشحال کننده نداشت..نوع قلم نویسنده هم خیلی خشک وجدی بود...رمان یعنی هیجان و....حالت مونولوگ داشت خیلی!!!دیالوگ خیلی کم بود بینشون

عالی عالی عالی عالی

کتاب خوبی بود به نظرم نمیشه فقط به موضوع این کتاب در مورد حالا جنگ وخیلی چیزای دیگه فکرکرد ودر موردشون با جدیت نظر داد به نظرم یه اصل مهم این کتاب که میشه روش خیلی تامل کرد ولی نهفتس اینه که ادمارو قضاوت نکنیم تاوقتی یه ادمی باهام مهربونه نگیم این همون ادم خوبی زندگی منه ووقتی یه از ظاهر اینجوزی نیس بگیم ادم بدیه و... این اصل میشه قضاوت کردن درون ادما پنهان ولی ظاهرشون اشکار دختر این غصه فکر میکرد ادمایی مثه حسام بدن واز این نظر بهشون نگاه میکرد وادمایی که خیلی نزدیکشن وباهاش خوبن ادمای درستین ولی در اصل اینجوری نبود یه نظرم این کتاب رو بخونید واز یه زاویه ی دیگه بهش نگاه کنید از زاویه ی یه کتاب عادی و،....نگاه نکنید چون این قضاوت کردنه تو زندگی هرکسی هست درحالی که قضاوت بامانیس من توصیه میکنم این کتاب رو بخونید

من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم..واقعا معرکست.