نظرات کاربران درباره کتاب صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی

الیزابت (نویسنده کتاب) وقتی بعد از تمام شدن روزهای مرخصی‌اش از سفر تفریحی برمی‌گردد، متوجه می‌شود که مریض شده. پزشک‌ها نمی‌توانند بیماری‌اش را تشخیص دهند و حدس می‌زنند کار یک ویروس است. مریضی الیزابت عود می‌کند، آنقدر که دیگر از روی تخت هم نمی‌تواند بلند شود. در یک سوییت بستری می‌شود و به کمک یک پرستار به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. در این روزهای سخت و ناامیدکننده یکی از دوستانش حلزونی را از جنگل برایش می‌آورد. حلزون در این شرایط تنها همدم الیزابت می‌شود. الیزابت هر روز زندگی حلزون را دنبال می‌کند و شباهت‌هایی و تفاوت‌‌های خودش و زندگی‌اش را با حلزون مقایسه می‌‌کند. برای اینکه شناختش از حلزون بیشتر شود کتاب‌های علمی زیادی در موردش می‌خواند. این کتاب روایتی است که الیزابت از سال‌های اول بیماری‌اش نوشته و اینکه چطور حلزون باعث شده بتواند این دوران سخت را پشت‌سر بگذارد. پ.ن: کتاب نثر روان و خواب داره. شبیه یه جستار طولانیه. اطلاعات علمی خوبی هم در مورد حلزون می‌ده. ریتمش مثل زندگی الیزابت و خودِ حلزون کمی کنده، اما اگر حس و حال طبیعت‌دوستی و دوری از شلوغی رو داشته باشید، خوندنش می‌تونه لذت‌بخش باشه.

به پیشنهاد دکتر شکوری در برنامه کتاب باز این کتاب رو خوندم. معمولا کتابایی که معرفی میکنن از جمله این کتاب کتابای خوبی هست. ممنون از طاقچه که کتاب رو در بی نهایت قرار داده

نیمه شبهایی که بیخواب میشم، گاهی به کوچکترین صداهایی که در طول روز نمیشنوم دقت میکنم....از صدای تیک تیک ساعت گرفته، موتور اسپیلت و یا اعواج هوا توی گوشم که مثل باد و طوفان در دوردست میمونه....در واقع به صدای سکوت گوش میدم....و بنظرم هیچ تناقصی در دنیا، واقعی تر و ملموس تر از این واژه نیست. همین لحظه ها هستن که آدم به ماهیت خیلی چیزها فکر میکنه، به اینکه روزش رو در تلاش برای چی گذرونده...یا اینکه آیا به خودش احساس خوبی داره یا نه.... سالها بود دنبال کتابی میگشتم که خیلی نزدیک به واقعیت، "تنهایی" رو توصیف کرده باشه....شبیه ترین ها کتابهای ژانر بقا بودند اما این کتاب....درست همونچیزی بود که دنبالش میگشتم. بیماری که با تنهایی جنگیده، همدمی جز یک حلزون نداشته و در نهایت این طمأنینه و آرامش بوده که اون رو در مسیر بهبود قرار داده. اثری فوق العاده، واقعی و در عین حال آموزشی در مورد موجوداتی که زندگی راکد و کندشون، برای ما ادمهای همواره در شتاب جذابیتی نداره.... هیچوقت گمان نمیکردم کتابی بخونم که واضحا در مورد یک گونه، اطلاعات راز بقایی بده! نهایتا مستندهای جذاب میدیدم ازشون و خب این کتاب تصورات من رو تغییر داد. داستان در مورد یک بیمار زمین گیره که تراریومی در کنار تختش داره، روزی دوستش اتفاقی یک حلزون پیدا میکنه و براش میاره که به این اکوسیستم اضافه کنه....رفته رفته در شخص بیمار(نویسنده) یک بینش عمیق نسبت به این موجود ایجاد میشه و این بینش، حکم نجات و انگیزه رو براش امضا میکنه.... پ.ن.: تراریوم ها گوناگونی دارن، بسته یا باز یا نیمه باز.... هر کدوم پوشش گیاهی و حتی جانوری خاص خودشونو دارن و یک اکوسیستم منحصر بفردن.اما از میان اونها، تراریوم های بسته یا همون وابی کوزا، جذابیت فوق العاده ای داره. نگه داری گونه خای گیاهی خاص و یا حتی گیاهان اکواریومی، با بستری مخصوص که ترکیبی از ذغال اکتیو و پیتموس و....، در یک شیشه ی شفاف و فوق نازک و البته کاملا وکیوم و عایق بندی شده.... یک دنیای مینیاتوری کوچک....آب هایی که تبخیر میشن و روی سقف شیشه ای ظرف، باز مثل بارون جمع شده و برمیگردن به گیاهان....یک اکوسیستم بسته، با چرخه ای طبیعی و در عین حال بی ضرر. بدون نیاز به اکسیژن یا حتی آبیاری....همینقدر بی توقع.....این پینوشت رو ضمیمه کردم به نظرم، که بگم کاش هر کدوم از ما یک تراریوم کوچیک یا حتی یک گیاه کنار خودش داشت...به رشد تدریجی اون دقت میکرد و روزهای پر هیایو و دغدغه، پر از شلوغی و همهمه رو ساعتی کنار اینها میگذروند و فکر میکرد که واقعا برای چی داره اینهمه میجنگه...... در نهایت کتاب رو به همه ی کتابخوانها خصوصا اونهایی که دنبال یک جهان بینی تازه هستند، پیشنهاد میکنم.

کتاب حول محور شفادهندگیِ طبیعت بر روح و جسم آدمی هست ، اگر در شرایط جسمی مناسبی نباشید با کتاب همزاد پنداری میکنید و درک روند کلی داستان براتون راحت تر میشه . من کتاب رو دوست داشتم ، کتاب ساده ای بود و خیلی پیچیده نبود و رک و راست مطلبی که میخواد رو به خواننده منتقل می کنه ! نویسنده از فضای ملتهب بیماری فرصت رصد چیزی رو پیدا میکنه که تا قبل از بیماری براش جالب نبوده و همون براش دریچه امید رو باز میکنه و امکان تحمل بیماری و بهبودی هر چند کم براش مهیا میشه .

این کتاب واقعا دوست داشتنی و جالبه. مثل یه همراه باهاته. دلت میخواد تو هم یه حلزون سریعا بری پیدا کنی یا هر جاندار دیگه ای و با دقت تر به طبیعت اطرافت نگاه کنی. کلا فلسفه آهستگی، ناظر بودن، دقت و مشاهده رو من خیلی دوست دارم و این کتاب واقعا برای من شیرینه

باعث شد بیشتر دقت کنم به همه موجودات اطرافم

حالا بدون هیچ توضیحی رفته بود... (حلزون رو میگه!!!!!) کتاب با گزارش و تحلیل "رفتارهای یک حلزون" شروع میشه که خیلی جالب و دلچسبه... بعد مطالب علمی باهاش مخلوط میشه که حالت داستانی کتاب رو ازش میگیره...

کتاب جالب و گیرایی بود

یک موجود به این کوچیکی و این همه پیچیدگی!!! برای من واقعا جذاب بود.

یک کتاب متفاوت از دنیای حیوانات

روان، متفاوت و خواندنی

دلیل اینکه این کتاب را انتخاب کردم این بود که پسرم به حلزون ها علاقه زیادی داره و چون در جایی که زندگی می کنم دایم بازون میاد حلزون همیشه در دسترس است و اون همیشه چندتا حلزون با خودش میاره خونه و من همیشه با این کارش مخالفت می کردم تا اینکه عنوان این کتاب را در کتاب باز شنیدم و تصمیم گرفتم این کتاب را بخونم و با دنیای این موجود کوچولو بی آزار و آروم آشنا بشم و حالا طوری شده که خودم برای پسرم حلزون پیدا می کنم چون با از طریق این کتاب با دنیای قشنگش آشنا شدم ث‌الان از دیدنش خیلی خوشحال میشم چون دنیای قشنگش را تا حدودی می شناسم.( البته همیشه شب قبل از خواب همه را آزاد می کنیم و دوباره فردا حلزون‌های تازه پیدا می کنیم امیدوارم حلزون ها از این‌کار ما دلخور نشن 😉)

زندگی نامه ک نمیشه گفت بیشتر کتاب درباره آناتومی حلزون‌هاست

کتاب زندگی الیزابت بعداز ابتلا به یک بیماری ومحدودیت های شدید حرکتی مدت طولانی نمی تواند حرکت کند ودرسال های اولیه بیماری اش خیلی تصادفی با یک حلزون هم خانه می شود واین دست مایه یک کتاب می شود مقایسه هایی در طول کتاب رخ می دهد که بسیار دقیق ولطیف هستند.

این کتاب بیشتر زیست شناسی بود،اگر در هرمرحله نویسنده تشابهی بین خود و حلزون می آورد ،برای ادامه بقا،برای مقابله با بیماری که داشت و....میشد گفت کتابی روانشناسی حساب میشه.ولی شاید ۱۰ص از کتاب فقط این مدل بود.فقط برای شناخت یه حلزون توصیه میشه.

با درود به همه دوستان کتاب بازم به رسم خوانش همه کتابهای قبل برشی از خود کتاب را که بسیار پسندیدم قرار میدهم در جایی میگوید:"زنده ماندن اغلب بستگی به تمرکز بریک چیزخاص دارد ؛یک رابطه یک باوریا یک امید که تعادل خویش را بر لبه امکان حفظ کرده است .یا چیزی زودگذر انطور که افتاب از شیشه سخت و به ظاهر نفوذ ناپذیر پنجره ای می گذرد وپتو را گرم می کند ،یا باد،که نامرئی است اما هنگام عبور چنان پر سروصدا است که حتی از دیوارهای عایق بندی شده خانه هم بگوش می رسد."در انتها میگوید :"اگر چه بیماری همواره مرا از مرگم اگاه نگه می دارد اما درک میکنم که مهم تر از همه این نیست که من زنده بمانم حتی این نیست که گونه من باقی بماند بلکه این است که خود حیات به تکامل ادامه دهد.شاید گاهی کند کردن ریتم راه رفتن یا سخن گفتن حقایق بیشترو شگفت انگیزی از زندگی خارج ما نشان دهد.

یک کتاب شیرین و زیبا از همراهی یک بیمار (خود نویسنده) با یک حلزون... این کتاب دو جنبه دارد، یک جنبه‌ی زیست‌شناسی حلزون و یک جنبه‌ی تحلیل روانی بیمار

کتاب در مورد دختری با بیماری خاصیه که درواقع زمین گیرش می‌کنه و مجبوره تو یه اتاق مدت طولانی زندگی کنه. در این شرایط سخت هم‌نشینی یک حلزون با او بهش امید و انگیزه میده و در واقع دریچه ای جدید از زندگی به روش باز می‌کنه. کتاب خوبی بود برای بازدریافتنه اینکه چه نعمتهایی داریم و خودمون ازش غافل هستیم و اینکه ما هم بخشی از این حیاتیم و باید مسیر خودمون رو بریم تحت هر شرایطی.‌کتابی با تمی آرام و تقریباً علمی

دوس داشتم

ریتم کتاب به نظرم واقعا کنده داستان نسبتا جالبی داره، اینکه ساده‌ترین پدیده‌هایی که اطرافمون وجود دارن و معمولا بی‌تفاوت از کنارشون رد می‌شیم، با یه نگاه عمیق‌تر می‌تونن خیلی آموزنده و امیدبخش باشن اما خوندن این حجم از اطلاعات علمی و زیست شناسی در خصوص ویژگی‌های حلزون واقعا خارج از حوصله و علاقه من بود، اما این نظر شخصیه منه و برای علاقمندان به این موضوعات می‌تونه خیلی هم جذاب باشه