دانلود و خرید کتاب بهار، نام دیگر باران
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بهار، نام دیگر باران اثر محسن قربانیان

کتاب بهار، نام دیگر باران

معرفی کتاب بهار، نام دیگر باران

کتاب بهار، نام دیگر باران نوشتهٔ محسن قربانیان است. انتشارات زائر آستانه مقدسه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی روایت‌های داستانی از طرز رفتار پیامبر اسلام (ص) با دختران است.

درباره کتاب بهار، نام دیگر باران

مطابق با گفتهٔ محسن قربانیان، نویسندهٔ کتاب بهار، نام دیگر باران، رفتار پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، با دخترانْ از جمله عظیم‌ترین جلوه‌های رحمت و مهربانی او بود. حضرت محمد (ص) به دخترها که می‌رسید، آن‌ها را گُل خطاب می‌کرد. او دربارهٔ دخترها بسیار سفارش می‌کرد و هوایشان را داشت. هر وقت دختری به دنیا می‌آمد، با روی خندان به پدرش تبریک می‌گفت و به او می‌گفت: «شاخه گُلی برایت آمده، که آن را می‌بویی!». او پیغام‌آور رحمتی بود که خود ۴ دختر داشت و ازاین‌رو او را «أبا بَنات» یعنی «پدر دختران» لقب داده بودند.

کتاب حاضر از بخش‌های کوتاهی تشکیل شده که هر یک حاوی قصه و پندی دررابطه‌با طرز رفتار مناسب با دختران است.

خواندن کتاب بهار، نام دیگر باران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران داستانک‌هایی دربارهٔ طرز رفتار حضرت محمد (ص) با دختران پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب بهار، نام دیگر باران

«"یک توصیه"

به پدرها می‌گفت:

«دخترها را ناخوش ندارید،

آن‌ها مونس و همدم شما هستند.»»

*

«"نخ لباس"

نشسته بود توی مسجد. دختری از کنیزهای مدینه آمد و گوشه لباسش را گرفت و کشید. پیغمبر (ص) برای شنیدن حرف دختر از جا بلند شد. کنیزک امّا حرفی نزد. دخترک دوباره آمد و لباس پیغمبر (ص) را کشید و باز چیزی نگفت. بار چهارم آمد و نخ‌هایی از گوشه لباس پیغمبر (ص) کَند و رفت!

اصحاب گفتند: «این چه کاری است می‌کنی، دختر!؟»

دخترک گفت: «مریضی در خانه داریم، من را فرستادند از نخ لباس پیغمبر (ص) چیزی بگیرم و برای شفا به خانه بیاورم. چند بار خواستم از لباس ایشان نخی بکَنم، پیغمبر (ص) من را دید و از جا بلند شد. من هم خجالت کشیدم در حالی که من را می‌بیند، از لباس ایشان نخی بگیرم، دوست هم نداشتم از خود پیغمبر (ص) بخواهم از لباس خود تکّه‌ای بکند و به من بدهد!»»

*

«"دوستش ندارم!"

«وَدیعه» دخترش را شوهر داده بود. امّا دختر دلش به این ازدواج راضی نبود. پیش پیغمبر (ص) آمد و گفت: «یا رسول اﷲ! پدرم مرا به ازدواج مردی درآورده است که من راضی نیستم!»

کسی را فرستاد دنبال پدرش.

ودیعه آمد و گفت: «یا رسول اﷲ! او را به پسر عمویش داده‌ام که هم‌سنگ اوست و مرد درست‌کاری هم هست!»

پرسید: «نظر دخترت را هم پرسیده‌ای!؟»

گفت: «نه!»

به او اجازه نداد و ازدواج با پسر عمویش را مردود اعلام کرد.»

*

«"برای فاطمه‌ها!"

پارچه حریری برایش هدیه آوردند. علی (ع) را صدا زد و گفت: «علی جان! این پارچه را بگیر و بین فاطمه‌ها تقسیم کن! بگو برای خودشان روسری درست کنند.»

«فاطمه بنت اسد»، «فاطمه دختر حمزه» و «فاطمه (س) دختر خودش»...

این‌ها را گفته بود.»

نظرات کاربران

fnqdy
۱۴۰۲/۰۱/۲۷

بیشتر برای نوجوانان مناسبه خیلی کوتاهه و حکایت های چند خطی از برخورد پیامبر ص با دختران و زنانه ولی بعضی حکایت‌ها اصلا مناسب کتاب نبود یه قسمت از یه اتفاق رو صرفا چون یه دختری تو اون اتفاق بوده به عنوان

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۱۵۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان