دانلود و خرید کتاب زنی در برلین ترجمه سیامند زندی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنی در برلین اثر سیامند زندی

کتاب زنی در برلین

انتشارات:نشر نو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی در برلین

کتاب زنی در برلین؛ هشت هفته در شهری تسخیر شده نوشتهٔ نویسنده‌ای ناشناس و ترجمهٔ سیامند زندی است و نشر نو آن را منتشر کرده است. این کتابْ روزنوشت زندگی زنی تنها در شهری اشغال‌شده است که نه حاصل خیال‌پردازی ذهن نویسنده بلکه پژواک روزمرگی‌های زنانی چون او زیر سایهٔ هول‌آور نیروهای اشغالگر است؛ چیزی شبیه روزنوشت‌های آن فرانک؛ اما در آن سوی دیوار. زنان آلمانی پایان جنگ را چگونه از سر گذراندند؟

درباره کتاب زنی در برلین

کتاب زنی در برلین نخستین‌بار در ۱۹۵۳ منتشر شد اما بعد به حاشیه رفت. دهه‌ها در محاق ماند تا اینکه اندک‌اندک از نو سر برکشید، بازنشر شد و درست نیم‌قرن پس از نگارشش شهرت جهانی یافت. وقایع توصیف‌شده در کتاب نیز به همین اندازه خارق‌العاده هستند: نویسنده، زنی ساکن برلین، یادداشت‌هایی دقیق و همراه با جزئیات ارائه می‌دهد، ماجراهایی که بر خودش و همسایگان و دوستانش از اواخر آوریل تا اواسط ژوئن ۱۹۴۵ می‌گذرد، زمانی که آلمان شکست خورده، هیتلر خودکشی کرده و برلین در اشغال ارتش سرخ است. 

هیچ به نظر نمی‌رسد که نویسنده یادداشت‌ها را با هدف انتشار در آینده نوشته باشد. «دستنویس‌های شخصی» ای که در فاصلهٔ آوریل تا ژوئن ۱۹۴۵ در سه دفترچه، قلم‌انداز و شتابزده می‌نوشت، اساساً برای حفظ ته‌ماندهٔ عقل و شعورش در جهانی آکنده از بی‌اخلاقی و ویرانی بود. بخش نخست این نوشته‌ها عملاً نوشته‌های زیرزمینی‌اند، دفترهایی که در پناهگاه‌های حملات هوایی، زیر آتش توپخانه و هم‌زمان با غارت، دزدی، سوءاستفاده‌های جنسی و تجاوزهای سربازان فاتح ارتش سرخ، در وقت‌هایی که اندک آسایش و امنیتی دست می‌داد، نوشته شده‌اند. نویسنده فقط یک مداد داشت و ناچار زیر نور شمع می‌نوشت، چون برق برلین آن موقع دیگر قطع شده بود. او در پناهگاه در حالی که بر اثر فقدان اطلاعات از وسعت دید کمی برخوردار بود، به حیاتش ادامه داده است. دسترسی به اخبار جهان خارج، در نبود مطبوعات و رادیو و تلفن، تنها از طریق شایعات میسر است. وقتی اوضاع شهر کمابیش به حالت عادی برمی‌گردد، نویسنده چشم‌اندازش را وسعت می‌بخشد و شروع می‌کند به نوشتن گزارش زندگی در ساختمان مسکونی‌اش، سپس محله‌اش، بعد از کارها و وظایفی که مکلّف به انجام دادن آنهاست و نیز از تماس‌ها و روابطش با دیگر همسایه‌ها می‌نویسد. در ابتدای ژوئیه، زمانی که اوضاع ثبات و آرامش بیشتری پیدا کرده، فرصت می‌یابد محتوای سه دفترچه‌اش را با ماشین تحریر پاکنویس کند. طی این روند کلمات به جمله تبدیل می‌شوند، کنایاتْ روشنی و وضوح می‌یابند، صفحات و برگ‌های گمشده به‌ترتیب سر جای خود قرار می‌گیرند. نتیجه ۱۲۱ صفحه کاغذ خاکستری نامرغوب است، از همان‌ها که در دوران جنگ تولید می‌شد. این صفحات کارکردی همچون کیفرخواستی ویرانگر دارند و اطلاعات ما را از آن دورهٔ زمانی کامل می‌کنند.

نویسنده به‌دلایلی که خواننده می‌تواند حدس بزند تمایل داشته ناشناس بماند.

شیوهٔ نگارش شرح وقایع حکایت از آن دارد که نویسندهٔ آن تازه‌کار نیست، روزنامه‌نگاری است کارآزموده. از خود روزنوشت آشکارا چنین برمی‌آید که نویسنده سفرهای خارجی متعددی در نقش خبرنگار داشته است. از جمله مقصد سفرهای بی‌شمارش اتحاد شوروی است که همان‌جا چند کلمه‌ای روسی یاد گرفته است. پس از روی‌کارآمدن هیتلر برای ناشری یا برای برخی از ماهنامه‌ها کار می‌کرد. تا ۱۹۴۳ ـ ۱۹۴۴ خیلی از مجله‌ها همچنان منتشر می‌شدند؛ و بودند مجله‌هایی مثل بانو یا مرجان که می‌شد با کار در آنها به‌نوعی از مشارکت مستقیم در کارزار تبلیغاتی پایان‌ناپذیر و تحمیلی از سوی جوزف گوبلز طفره رفت.

نویسنده احتمالاً به‌واسطهٔ روابط حرفه‌ای‌اش با کورت و. مارک، روزنامه‌نگار و منتقدی که امکان انتشار این روزنگار را فراهم کرد، آشنا می‌شود، نویسنده‌ای شاغل در نخستین روزنامهٔ آلمانی منتشرشده در دولت جدید آلمان پس از رایش و بعد کارمند رووُلت، ناشری بزرگ در هامبورگ. مارک، که نویسنده نسخهٔ دست‌نویس خود را به او سپرده بود، با کسب توافق نویسنده نام‌های افراد داخل کتاب را تغییر داد و برخی جزئیات را نیز، که می‌توانست هویتش را برملا کند، حذف کرد. او در ۱۹۵۴ این نسخهٔ کتاب را در امریکا، یعنی جایی که خود آنجا ساکن شده بود، برای انتشار به ناشری سپرد و به این ترتیب، زنی در برلین برای نخستین‌بار به انگلیسی منتشر و سپس به هفت زبان دیگر ترجمه شد.

موضع و رفتار نویسنده دارای اهمیت است: او عاری از هرگونه ترحم و دلسوزی نسبت به خود و با دیدی روشن رفتارهای هم‌میهنانش را پیش از سقوط رژیم نازی و پس از آن توصیف کرد، و هر آنچه نوشت دستخوش بی‌خیالی و نسیان پس از جنگ شد. چندان هم حیرت‌آور نبود که به‌سرعت به ورطهٔ فراموشی و گمنامی سپرده شد.

در این میان، نباید از یاد برد که بهترین اسناد شخصی برجای‌مانده در مورد آلمان به دفاتر خاطرات و لحظه‌نگاری‌های زنان مربوط می‌شود. این زنان بودند که قادر بودند و می‌دانستند چطور در وضعیتی که چهارنعل به‌سوی جنون می‌رفت سلامت روحی خود را حفظ کنند. آن روزها که مردان دور از خانه و کاشانه‌شان سرگرم جنگی خونبار بودند، زنان همچون قهرمانان واقعی بقا و دوام در میان ویرانه‌های تمدن ظاهر شدند. زنان در جنبش مقاومت آلمان وظیفهٔ تدارکات را بر عهده داشتند و وقتی همسران یا دوستانشان ترس‌خورده و حیران و درمانده از شکست بازمی‌گشتند نخستین کسانی بودند که آثار و عوارض خرابی و ویرانی را می‌زدودند. البته نه اینکه نقشی در جهان نازی نداشته باشند. طبعاً، نویسندهٔ این خاطرات نیز آخرین کسی خواهد بود که ادعایی از این دست اخلاقی داشته باشد. او همچون ناظری بی‌رحم دشمن هرگونه سانتی‌مانتالیسم و دورویی است. هرچند در زمان نوشتن این خاطرات از ابعاد فجیع هولوکاست بی‌اطلاع است، اما از نظر او این مصائب آشکارا نتیجهٔ رفتاری است که آلمانی‌ها با دیگران کرده‌اند. این زن برلینی به‌رغم همهٔ محاکمات قرن هرگز نه از خونسردی فاصله گرفت و نه از شرافت انسانی‌اش، و نجابتی را به نمایش گذاشت که در ویرانه‌های رایش سوم به پدیده‌ای نایاب بدل شده بود.

خواندن کتاب زنی در برلین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌هایی در قالب خودزندگی‌نامه و جستار تاریخی پیشنهاد می‌کنیم. کسانی که می‌خواهند دربارهٔ رنج زنان در دوران جنگ بیشتر بخوانند این کتاب بهترین گزینه است.

بخشی از کتاب زنی در برلین

«حقیقت دارد: جنگ به برلین رسیده است. آنچه تا دیروز هیاهویی دور می‌نمود حالا به غرشی مداوم تبدیل شده است. بوی باروت را نفس می‌کشیم. گوش‌هایمان گرفته و جز صدای سنگین‌ترین سلاح‌ها را نمی‌شنود. مدت‌هاست دیگر برای خبرگرفتن از محل استقرارشان تقلایی نمی‌کنیم. لوله‌های تفنگ دورمان حلقه زده‌اند و حلقه دم‌به‌ساعت تنگ‌تر می‌شود.

گاهی ساعت‌های متوالی در سکوتی خوفناک می‌گذرد. بعد، یک‌مرتبه، یادت می‌افتد که بهار است. ابری از عطر گل یاس در باغچه‌های رهاشده و بی‌صاحب بلند می‌شود و رایحه‌اش در خانه‌های آپارتمانی ویران و سوخته می‌پیچد. جلوی سینما تنهٔ بریدهٔ اقاقیا سراپا سبز شده است. لابد باغبان‌ها فاصلهٔ اندک میان آژیرها را برای بیل‌زنی در تکه‌زمین استیجاری‌شان غنیمت شمرده‌اند، چرا که دوروبر آلونک‌های باغچهٔ برلینر اشتراسه خاک تازه‌بیل‌خورده ریخته است. گویی مشخصاً فقط پرندگان به این آوریل مشکوک‌اند؛ هیچ گنجشکی در ناودان پشت‌باممان لانه نکرده است.

کمی مانده به ساعت سه، گاری توزیع روزنامه جلوی دکه پیدایَش شد. بیست‌نفری پیشاپیش منتظر توزیع‌کننده‌ای نشسته بودند که به یک چشم‌به‌هم‌زدن در میان انبوه دست‌ها و سکه‌ها ناپدید شد. گرتا، دختر سرایدار، توانست چندتایی «روزنامهٔ عصر» را روی هوا بقاپد و یکی را به من داد. راستش دیگر سروشکل روزنامه را ندارد؛ بیشتر شبیه خبرنامه‌ای است که در دو صفحهٔ پشت‌ورو چاپ شده و هر دو طرف آن نمدار است. در راه اولین چیزی که خواندم گزارش ورماخت بود. نام مکان‌های جدید، مونشبرگ، سیلو، بوخهولز، خیلی نزدیک به نظر می‌رسد، مثل جایی در براندنبورگ مارک۲۰. صرفاً نگاهی به خبرهای جبههٔ غرب انداختم. غرب حالا دیگر چه ارتباطی به ما دارد؟ سرنوشت ما از جانب شرق سراغمان می‌آید و آب‌وهوا را همچون عصر یخبندان دگرگون خواهد کرد. مردم می‌پرسند چرا و خودشان را با این سؤالات بی‌معنی آزار می‌دهند. چرا باید کله‌هامان را با سؤال‌هایی بی‌جواب پر کنیم؟ من که فقط به همین امروز فکر می‌کنم، به امور روزمره.

گروهی کوچک دوروبر دکه در هم می‌لولند، آدم‌هایی با چهره‌های رنگ‌پریده و در حال پچپچه:

«نه بابا، کی باور می‌کرد این‌طور بشود؟»

«با این‌حال، هنوز همهٔ امیدمان را از دست نداده‌ایم!»

«اصلاً در وضع ما کاری نمی‌شود کرد.»

صحبت از غرب آلمان می‌شود:

«اوضاع آنها خیلی خوب است، از هچل درآمده‌اند.»

دیگر کسی واژهٔ «روس‌ها» را به زبان نمی‌آورد. اصلاً بنا نیست چنین واژه‌ای توی دهان بچرخد.

به آپارتمان زیرشیروانی برمی‌گردم. واقعاً نمی‌توانم به اینجا بگویم خانه؛ مدت‌هاست خانه‌ای ندارم. آن اتاق مبله هم که بمب‌ها از من گرفتند، خانهٔ من نبود. با این همه، آنجا را با ردّ شش سال از زندگی‌ام انباشته بودم. با کتاب‌ها و عکس‌ها و خرت‌وپرت‌هایی که دوروبر خودمان جمع می‌کنیم. ستارهٔ دریایی‌ام که یادگار آن آخرین تابستان صلح و صفا در جزیرهٔ نوردرنی بود، گلیمی که گرت از ایران برایم آورده بود، ساعت شماطه‌دار قراضه، عکس‌ها، نامه‌های قدیمی، زیتر (نوعی ساز موسیقی شبیه سنتور)، سکه‌هایی از دوازده کشور مختلف، تکه‌ای بافتنی که تازه دست گرفته بودم... همهٔ یادگارها، پوست‌ها و صدف‌های قدیمی؛ رسوبات و بازمانده‌های عزیز سال‌های عمر.»

نظرات کاربران

بادصبا
۱۴۰۲/۰۷/۱۵

روزنوشتی در تقابل با انکه گفته میشود تاریخ را فاتحان می نوسند، این کتاب در کنار کتاب هایی چون جنگ چهره زنانه ندارد باید خوانده شود.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۷۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۱۳۸,۰۰۰
تومان