دانلود و خرید کتاب پیرمرد و دریا ارنست همینگوی ترجمه نازی عظیما
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب پیرمرد و دریا

پیرمرد و دریا یکی از مهمترین آثار ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی است. داستان پیرمرد و دریا، تلاش‌های یک ماهیگیر پیر برای صید یک نیزه‌ماهی بزرگ است.

پیرمرد و دریا برای ارنست همینگوی جوایزی مانند جایزه پولتیز و نوبل را به ارمغان آورده است. این اثر را با ترجمه‌ی نازی عظیما می‌خوانید.

درباره‌ی کتاب پیرمرد و دریا

کتاب پیرمرد و دریا، مهم‌ترین اثر ارنست همینگوی، داستان زندگی و تلاش‌های سانتیاگو است. سانتیاگو، ماهیگیر پیر کوبایی است. او در طول ۸۴ روز گذشته، نتوانسته است حتی یک ماهی صید کند. اما یک روز در دل دریا و برای به دام انداختن یک نیزه‌ماهی بزرگ، وارد جنگی بزرگ می‌شود. مبارزه‌ای که مانند مبارزه‌ی مرگ و زندگی است.

ارنست همینگوی با نوشتن رمان پیرمرد و دریا، به درجه‌ی تازه‌ای از آگاهی رسیده است. همینگوی تا پیش از این و در آثار دیگرش از زخم خوردن و ضعف و آسیب‌پذیری آدم‌های سرسخت سخن می‌گفت اما اکنون از سرسختی یک پیرمرد ضعیف سخن می‌گوید. در انتهای کتاب هم نقدی از لیندا واگنر آمده است.

درباره‌ی ارنست همینگوی

ارنست میلر هِمینگوی (۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹) از نویسندگان برجستهٔ معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات است. او از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی» شناخته می‌شود.

قدرت بیان و زبردستی همینگوی در توصیف شخصیت‌های داستانی به گونه ای بود که او را پدر ادبیات مدرن لقب داده‌اند.

همینگوی در طول زندگی خود آثار بسیاری نوشت که جوایزی را برایش به ارمغان آورد. بسیاری از آثار او مانند پیرمرد و دریا، تپه‌های سبز آفریقا، پاریس جشن بیکران، وداع با اسلحه و زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند به فارسی ترجمه شده‌اند.

ارنست همینگوی در تاریخ ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ با شلیک گلوله اسلحه شکاری خودش، به زندگی‌اش پایان داد.

کتاب پیرمرد و دریا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

پیرمرد و دریا اثر کوتاه و زیبایی است که می‌تواند توجه علاقه‌مندان به آثار همینگوی و دوست‌داران رمان‌های خارجی را به خود جلب کند.

جملاتی از کتاب پیرمرد و دریا

او پیرمردی بود که تنها با قایقی در گلف‌استریم ماهی می‌گرفت و هشتاد و چهار روز می‌گذشت که هیچ ماهی‌ای نگرفته بود. در چهل روز اول پسرکی همراهش بود. اما پس از چهل روز ماهی نگرفتن، پدر و مادر پسرک گفته بودند که پیرمرد سالائو یعنی بدبیارترین آدم روی زمین است و پسرک به دستور آن‌ها به سراغ قایقی دیگر رفته بود و همان هفتۀ اول سه ماهی خوب گرفته بود. پسرک از دیدن پیرمرد که هر روز با قایقی خالی برمی‌گشت، غمگین می‌شد و همیشه می‌رفت تا در بردن گلوله‌های طناب یا چنگک، و قلاب و بادبان که دور دکل پیچیده بود، کمکش کند. بادبان با گونی آرد وصله شده بود و آن‌طور که بسته بود، به پرچم شکستی ابدی می‌مانست.

پیرمرد لاغر و نحیف بود و پشت گردنش چروک‌های عمیق داشت. بر گونه‌هایش لکه‌های قهوه‌ای سرطان خوش‌خیم پوست بود که از تابش آفتاب بر دریای حاره عارض می‌شود. لکه‌ها از دو گونه‌اش به پایین راه گرفته بودند، و بر دستانش داغ زخم‌هایی عمیق بود که از کشیدنِ طنابِ ماهی‌های سنگین به‌وجود آمده بود. اما زخم‌ها همه کهنه بودند. به کهنگی شیارهای برهوت بی‌ماهی.

پیرمرد همه‌چیزش پیر بود، مگر چشمانش که به رنگ دریا بود و شاد و شکست‌ناپذیر بود.

همچنان‌که از کنار ساحل که قایق لنگر انداخته بود راه بالا را گرفته بودند، پسرک گفت سانتیاگو، من نمی‌توانم دوباره با تو بیایم. یک‌کم پول جمع کرده‌ایم.

پیرمرد به پسرک ماهی گرفتن آموخته بود و پسرک به او مهر می‌ورزید.

پیرمرد گفت: نه، تو توی یک قایق خوش‌شانسی، همانجا بمان.

ولی یادت هست که یک‌بار بعد از هشتاد و هفت روز ماهی نگرفتن؛ سه هفتۀ تمام چه ماهی‌های درشتی گرفتیم؟

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه