کتاب و...
معرفی کتاب و...
کتاب و... نوشته جناب آقای امین فرهادی منتشر شده در نشر متخصصان.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
روزی که داشتم متولد میشدم، در حال مُردن بودم و بعد در رؤیایی عجیب زنده شدم.
آدمها با تولد میمیرند. برخی در رؤیاها زنده میشوند و برخی برای همیشه در دنیا، مردگانی بیش نیستند. من مردهای بودم که در سرزمین روحم متولد شدم. نگران حرفهایم نباش و مرا دیوانه نخوان. من به آنچه میگویم ایمان دارم. هیچوقت نمیتوانم به تمام چیزهایی که دوست دارم برسم، ولی میتوانم یک چیز را داشته باشم که دلم چیزهای دیگری را نخواهد و همان یک چیز، برایم کافی باشد و کاری کند که دنبال لذتهای دیگری نروم؛ چون غیر از او، لذتهای دیگر، بدلی هستند. زمین و هر آنچه در آن است، دروغی بیش نیست، اگر تو و تو نبودید. شما دو نفر، مرا مجاب کردید که دیگر در وجود هستی تردیدی نداشته باشم.
هفت لوح سرای پناه
وارد حجرهی چهارده شدم. در آن اوج آرامش، در آن بهشت عدن، در آن قصر متعالی، هفت لوح آویزان شده بود.
۱- در تقدس عدد هفت
هفت آسمان را بر فراز یکدیگر آفرید.
در آن اطراف، دختری بود که در رستورانی کار میکرد. او اواخر شب، باقیماندهی غذاهای دیگران را به من میداد چون پولی برای تهیه غذا نداشتم.
هفتخان را باید سپری میکردم تا میتوانستم سختیها را از پای دربیاورم.
و بعد، هفت سخنم روی صلیب، ماهیتِ عشقِ بیقید و شرطِ الهیِ من بود.
هفت شهر عشق را چه میکردم؟ من که هنوز حرکت نکرده بودم.
من امروز آرامم و این روز هفتم چه مقدس روزی است.
۲- ماه نمیپرسد چه کسی نور میخواهد.
ماه از تو زیباتر نیست. شرم حضور دارد وقتی تو هستی. نسیم با انگشتانش، با گیسوی تو بازی میکند. بتاب بر همه بتاب، ای نور خالص. حتی بر تاریکترین آدمها.
۳- نزدیکترین هفتبههفت
زیر پایش، چشمهایت را قراردادی. در معنویت هم، عشق حرف اول را میزند.
جسم زندگیاش تمام شد و روح راه جسم را ادامه میدهد؛ عاشقانه.
۴- نامحدود در شکیبایی
صبر در قلهی کوه، در میانه کوه و در پایهی کوه.
تو همیشه عاشق عمقی، اما در کوه، عمق در بالای آن است.
از عمق فراتر رفتی. سرچشمه صبر، در عمقِ قلهیِ روحِ تو است.
۵- لمس خورشید
چندین بار به خورشید دست زدی. نور در تو جاری است.
اولین سالک راه نور، در تربیتِ خود نور بود. تقدس، در عمقِ روح تو است.
چشم روح تو، بینیاز است و انتهای نور را میبیند. مراد تو از آنجاست و تو در تربیت او، در راه نور.
۶- دورترین نقطه در آسمان، خیلی کوچک است اگر از روی زمین به او خیره شوی.
باران سرخ، در دستان خورشید رو به بالا میچکید. معنیدادن به باران، باوردادن به ابری ناامید، فهماندن زندگی و آزادی فرودآمدن کار کوچکی نیست. جثهای کوچک، کاری بزرگ را در اوج امید انجام میدهد.
۷- شایستهی ماندنی برای زندهماندن زمان و مکان
غریب و تنها میشوی. جسارت میبینی. تنت در تبی تزریقی، از جنس ریا، دروغ، تزویر و جهل میسوزد، اما تو مهر میورزی. ابر میشوی در زمان سوزش بیمروتی. خورشید میشوی در سردیِ جهل و ماه در تاریکی حقارت.
مفید برای همهی مردم و در همهی دوران. فروتن و آرام.
اصول زندگی
۱- صندوقچهی شیرینیها
تو شکستهنفسی کردی که روی زمین هستی.
صندوقچهی خوبیها و رؤیاهای شیرین! فرمولها را آموزش بده. شاگردان تیزهوش، راه را مییابند.
۲- شعلهی عصیانگر
شعله در فکر غارتکردن است و هرچه را بخواهد میسوزاند. اما روحی لرزان دارد و سرانجام خود را میسوزاند، بعد از سوختن همهی خوبیها.
حجم
۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۸۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه